مجتبی
نظری: بنا به درخواست های بی شمار شما بازدید کنندگان عزیز، خاطرات فریدون فرخزاد
که قبلا در قدیمی ها منتشر می شد، و متاسفانه به دلیل فیلتر شدن وبلاگ های قبلی
قدیمی ها، این مطالب نیز حذف شده بود، از جناب آقای م.صدر خواستیم تا اجازه نشر
دوباره این مطالب را به ما بدهد که خوشبختانه م.صدر این خاطرات را با ویرایش جدید
در اختیار ما قرار دادند که چهارشنبه هر هفته در این مجله اینترنتی منتشر خواهد
شد.
فریدون فرخزاد مردی که از
نو او را باید شناخت / مقدمه
زنده یاد فریدون فرخزاد
قدیمی
ها - م. صدر (قسمت اول): در مورد فریدون فرخزاد تا به حال از هر هنرمند دیگر ایرانی
بیشتر مقاله، مطلب، کتاب و اطلاعات نوشته شده، عکس چاپ شده، مصاحبه شده و از چاپ کتاب
های شعرش که بگذریم از یکصد و بیست و شش ترانه یه باد ماندنی او چه از مجموعه شوهای
تلویزیونی میخک نقره ای، تلویزیون آموزشی، ناسیونال شو، سلام همسایه ها، بزرگترین
نمایش هفته و نهایتاً دو ساعت با فریدون فرخزاد و جمعه بازار رادیو در شبکه های
مختلف تلویزیونی ماهواره ای یا محلی پخش شده و می شوند.
زندگینامه
شخصی او به عکس زندگی هنریش که از ابتدا مدام سیر صعودی را پیمود با فراز و نشیب
های بسیاری همراه بود. از آنجایی که تقریباً تمامی بیوگرافی هایی که از زمان قتلش
تا به حال در مورد او نوشته و یا گفته شده دارای اشتباهت فاحش خصوصاً در مورد تاریخ
ها و نام ها می باشند و گاه آنقدر از واقعیت دور می شوند که به افسانه شباهت می یابند،
یا بعضاً باعث تحریف و تخریب واقعیت ها شده اند لذا بعد از این همه سال بر آن شدم
تا برای ثبت در سینه ها و حضور در اذهان و جایگیری در یادها و برای روز موعود یک بار
و برای همیشه تاریخ واقعی زندگی فریدون فرخزاد این بهترین بهترین ها را به رشته
تحریر در آورم. دلیل دیگر این اقدام را باید این طور عنوان کنم که تا قبل از اینکه
دیر شود و حافظه دقیق فعلی ام ناگزیر به نقصان و ضعف گراید، وظیفه به من حکم می کند
این تکلیف را ادا نمایم زیرا من تنها کسی هستم که از سال 1347 (سال مراجعت او از
آلمان به وطن) تا 1361 (سال ترک وطن برای آخرین بار و عزیمت به فرانسه و بعد به کشورهای
دیگر) به طور روزانه با او بودم و بعد از آن هم دائماً به صورت تلفنی و مکاتبه ای
و هر ساله به دیدار او می رفتم. پس فکر نمی کنم شخص دیگری باشد که بتواند زندگی دکتر
فریدون فرخزاد را بهتر از من منعکس نماید، حتی معدود بازماندگان خانواده بسیار
محترم او بنا به گفته خودشان.
راستی
چرا چنین بوده و هست که بیست سال پس از مرگ فریدون هنوز دوست داران او و حتی کسانی
که بعد از مرگ او متولد شده اند، هم آوا با نسل های همزمان حیات او تشنه دانستن هر
چه بیشتر در مورد او و دیدن یادگاری های او بر صفحه تلویزیون، جلد مجلات، صدای رادیوها
و غیره می باشند؟ چرا کسانی که او را دوست دارند تعصب خاصی در مورد او دارند که حتی
کوچکترین ایرادی را نسبت به او بر نمی تابند؟ چرا عاشقان او ذره ای از عشقشان نسبت
به او در مقایسه با اولین روزهای شهرت او در سال 1348 کاسته نشده؟ پاسخ به همه این
سؤالات در سه نکته نهفته است که اگر چه متمایز از یکدیگرند ولی هر سه تؤامان در
وجود فریدون تجلی داشته اند تا این استثنای نژاد آریا و اسطوره فراموش نشدنی ایرانی
را به منصه ظهور برسانند.
زنده یاد فریدون فرخزاد
این
سه نکته کدامند؟
اول
مشخصات ظاهری و فیزیکی اوست که در وحله اول هر بیننده ای را به تحسین وا می داشت،
قد 191 سانتی متری همراه با صورت سبزه و چشمان درشت و چهره منحصر بفرد و لبخند بسیار
دلنشین و خودمانی که باعث القای این حس می شد که سال هاست مخاطب را می شناسد، نگاه
نافذ و گیرای او که تا اعماق وجود مخاطبان حتی از ورای امواج تلویزیونی رسوخ می کرد
و نهایتاً شیک پوشی و تقارن رنگ آمیزی بسیار کلاسیک در انتخاب لباس هایش و ده ها
عامل ظاهری دیگر.
عامل
دوم قدرت فکری و سرعت انتقال و آمادگی برای
مقابله با هر حرفی و اتفاقی که ممکن بود هر لحظه رخ دهد در وجود او بود. سرعت تکلم
او که تا صد کلمه در هر دقیقه را از حفظ و بدون اشتباه ادا می کرد و قدرت تفکر به
سه موضوع به طور همزمان و حافظه بسیار قوی در شناخت افراد و درک موقعیت که چه چیزهایی
را باید بگوید و چه چیزهایی را نباید مطرح نماید و توجه به نقطه نقطه اطراف و
خواندن ترانه بصورت زنده در هر شرایطی بدون اشتباه در کلمات شعرها و تصویر نمودن
ذهنیاتش برای بینندگان توسط حرکات صورت و اعضای بدنش و هماهنگی کامل با ارکستر و
گریه های معروفش به هنگامی که از وطن می خواند و از عشق می گفت و از جدایی می سرود
و از امید خبر می داد و از مرگ ندا می داد و از رسیدن بهم، که او خودش هرگز نرسید که گویی می دانست دیگر هرگز روی وطن را نخواهد دید.
باشد که روزی او را باز آریم و در کنار فروغ به خاک بسپاریم تا این بار در خاکی که
برایش همه چیز بود آرام گیرد و آسایش و آرامش ابدی یابد...
عامل
سوم ارسال احساسات درونی اش اعم از شادی و حزن و
اندوه و غیره به مخاطبینش به طور مستقیم و از طریق امواجی بود که از او ساطع می
شد، بارها به هنگام ضبط برنامه های شو در استودیوی با شکوه آن زمان تلویزیون ملی ایران
دیده بودیم حضار با او اشک می ریختند و با او می خندیدند و... با او یکی می شدند و
تا ساعت ها بعد از اتمام ضبط مغناطیسی از او جدا نمی شدند. آخر او اشک تلخی برای
گریه هایمان و اشک شوقی برای شادی هایمان بود و این هر دو بدون او معنایی نداشتند،
که دیریست دیگر نیست و صحنه که با او رنگ دیگری داشت خیلی وقت است که خالیست و سرد
است و تاریک است و دیریست که کسی دیگر گل میخک نقره ای به دستی دیگر نمی دهد آن هم
با یک دنیا احساس آشنا و دلنشین همراه با
گرمی دستی که سردی دستی را ویران می کرد.
زنده یاد فریدون فرخزاد
حقیقت
این است که آن قدر مطالب و خاطرات در ذهن من و عکس در آرشیو من مربوط به فریدون زیاد
است که سال ها وقت می باید تا همه آنها در قالب کتاب مصوری حداقل سه جلدی به نثر
در آیند، تازه کجا چاپ شود؟ در کدام ویترین در معرض دید قرار بگیرد تا شکسته های شیشه
ویترین بر روی آن نریزد!؟ ولی سعی من طبق قراری که با خودم گذاشتم این است که با
خلاصه نمودن و حذف بسیاری مطالب، از تولد تا مرگ آن عزیز سفر کرده را در بیست
شماره به روال داستان های ادامه داری که سابقاً در مجلات سپید و سیاه و تهران مصور
و خواندنی ها و غیره چاپ می شد برای شما عزیزان بیننده و محبان فریدون بیاورم.
باشد که من ذره ای از دینم را نسبت باو ادا کرده باشم. این مژده را هم بدهم که گلچینی
از هشت هزار عکس منحصر به فرد از آن زنده یاد زینت بخش این بیوگرافی خواهد بود، پس
تا قسمت دوم همه را به یزدان پاک می سپارم که تا ابد نگهبان ایران پادشاهی و ایرانیان
نیک پندار و نیک گفتار و نیک کردار خواهد بود.
مرگ آن نیست که در گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب تو و خاطر تو محو
شوم
زنده یاد فریدون فرخزاد
۴ نظر:
سلام
آقای م.صدر عزیز و آقای مجتبی نظری و
گره قدیمیها از همگی شما متشکرم
عالی بود
لطفا خاطرات دیگر آقای م.صدر (غیر از این بیست قسمت) که در وبلاگ قبلی گذاشته بودید ولی متاسفانه فیلتر شد را هم دوباره بگذارید
متشکرم
جناب آقای نظری و آقای م - صدر
سلام و درود فراوان مرا بپذیرید
آقای نظری ای کاش جناب م - صدر را به همکاری با قدیمی ها و نوشتن مطالب جدید راضی می کردید .
با سلام شنيده ام كه اقاي فرخزاد پسري بنام رستم دارد ايشان كجا زندگي مي كنند و مادر ايشان چه كسي است
سلام سامان عزیز
در ادامه این زندگی نامه به همه این موضوع ها اشاره و توضیح داده می شود...
موفق باشید
ارسال یک نظر