قدیمی ها- علی رجبی و محسن کارگر: او با حرف ها و شعر های
فکاهی اش لبخندی با درون مایه انتقادی آفریده، خود را شاگرد بزرگانی همچون زنده
یادان فرهمند و ارحام صدر می داند، کسی که از اصفهان با پاره کردن بلیط تئاتر قدم
های ثابت خود را با پشتکار برداشت و در خدمت مرحوم فرهمند از بزرگان اصفهان بود و پختگی
تئاتر و هنر نمایش را آموخت. وی به سرتا سر ایران رفت و نمایش گذاشت، چند سالی هم
در تئاتر «گلشن» مشهد خاک صحنه را خورد، ولی در انتها به قول خودش که می گوید: کجا
خوش است، آنجا که دل خوش است. باری دیگر به تهران بازگشت، عده ای از هنرمندان او
را در لاله زار راه ندادند و کارش را از صفر آغاز کرد، رفته رفته گروه برادران رسولی
جان گرفت و کار فکاهی و نمایش های او رنگ تازه ای به خود گرفت. زبان و هوش سرشار
از استعداد احمد رسولی در انتقاد همراه با شعر فکاهی شیرینی خود را دارد، حتی تا
جایی که حتی با گوش کردن یک ملودی در کمتر از سه دقیقه با مضمونی مشخص یک شعر
فکاهی آماده می کند و می تواند بدون هیچ تمرینی آن را اجرا کند.
علاوه بر تئاتر و کارهای فکاهی بازی او در چند فیلم در کنار
بهروز وثوقی، نصرت الله وحدت، زنده یاد عبدالله بوتمار، محمد متوسلانی، منصور
سپرنیا و تنی چند از هنرمندان دیگر ستودنی است، چرا که در ابتدا در قول قرار ها
انجام شده، میزان پلان کمی را کارگردان برای او در نظر می گرفت، ولی رفته رفته با
هنرش، نظر کارگردان را برای ضبط پلان های بیشتر مجذوب می کند، با این تفاسیر او هیچ
گاه صحنه تئاتر را به صورت حرفه ای با پرده سینما عوض نکرد. اوایل دهه 50 دست به
تاسیس تالار بزرگ «یاقوت» در تهران می زند و این تالار پاتوق هنرمندان و بزرگان
هنر ایران می شود و بهانه ای برای دیدارهای هفتگی هنرمندان، البته احمد رسولی خود
آن را مدیریت می کند و امروزه گاهی اوقات با کارهای فکاهی اش یاد گذشته را برای
مهمانان این تالار زنده می کند.
گفتگویی که در ادامه از نظرتان میگذرد، اولین گفتگوی احمد
رسولی است که از صفحات مجازی و آن هم از مجله اینترنتی قدیمی ها منتشر می شود.
استاد احمد رسولی عزیز خوشحالیم که
با شما به گفتگو می کنیم، به عنوان شروع گفتگو بفرمایید متولد چه سالی و کجا
هستید؟
در سال 1319 در محله مسجد لنبان، شاهپور اصفهان متولد شدم.
آنجا زندگی می کردم و مکتب می رفتم. پدرم سر نماز و وضو و تیمم ما را فلک می کرد(
با لبخند). پدرم یکی از مداحان بزرگ اصفهان و یک مومن بسیار کامل بود. یادش بخیر
بهم می گفت: احمد بلند شو نماز بخون. می رفتم نماز می خوندم، حوض یخ بسته بود، نمی
شد وضو بگیرم، تیمم می کردم. می گفت: یخ حوض را بشکون و وضو بگیر، من تیمم را قبول
ندارم. بلاخره این موضوعات درهر خانواده ای هست و هر چه خدا بخواد همون می شه.
خانواده خیلی مذهبی بودید؟
بله، ما خانواده ای خیلی ذهبی، مومن و دیانتی بودیم، حتی من
بسیار از آیه های قرآن را از بر هستم. از بچگی با خودم عهد کردم، کلام بد، چشم بد،
دست بد با کسی نداشته باشم و تا الان هم با سن 76 سال کار بدی مرتکب نشدم .
دوران تحصیلات شما چطوربود؟
درس خوندن ما هم سختی ها خودش را داشت، ما روی حلبی مشق می
نوشتیم، چون تا آن زمان کاغذ در ایران نبود. باید مشق را روی حلبی می نوشتیم، بعد حلبی را می شستیم و سپس
دوباره می نوشتیم.
از چه سالی وارد کارهای نمایشی شدید؟
من از حدود 10 سالکی وارد کار شدم و از بچگی در اصفهان، در
خیابان دروازه دولت، خدمت استاد فرهمند کار هنرپیشگی انجام دادم و او ما را پخته
این کار کرد. او استاد زنده یاد ارحام صدر بود و ارحام صدر هم فرهمند را بسیار
قبول داشت، حتی الان اگر از وحدت بپرسید از این استاد بزرگ بسیار تعریف می کند.
احمد
رسولی
داستان ورود شما به تئاتر چطوری رقم
خورد؟
من در بچگی دنبال کار می گشتم، از طرفی پدرم در کار زیلو
بافی و طناب بافی بود و چون کمی با پدرم اختلاف داشتم و احترامش بر من واجب بود به
کسی به نام آقای یکدانه گفتیم مرا جایی سر کار ببر. او مرا به دروازه دولت در اصفهان
که آن زمان ابهتی داشت، برد و کارم این بود در باجه بلیط فروشی تئاتر در حین ورود
بلیط را پاره کنم و از این کار آهسته آهسته چای برای جناب فرهمند بردم، بعد به
دکورها رسیدم و یاد گرفتم چگونه دکور بچینم و بلاخره به کار پیش پرده خوانی در
تئاتر رسیدم. البته تئاتر آینه تمام نمای زندگی است و مهمتر از سینماست.
منظورتون از این جمله چیست، «تئاتر
آینه تمام نمای زندگی است» ؟
امروزه بیشتر هنرپشه های سینما نمی توانند دو کلام به طور
زنده رو به روی جمع حرف بزنند و لال می شوند، ولی ما که تئاتر کار کردیم، خود ساخته ایم و اگر
الان به خیابان سیروس برویم با دو نفر سیاه باز برخورد بکنیم، می توانیم 4 ساعت
تئاتر بذارم. من در تمام تئاترهای ایران برنامه اجرا کردم و در بعد از انقلاب در
اروپا با ارحام صدر، منصور سپرنیا و... تئاتر داشتیم.
اولین تئاتر شما چه بود؟
اولین تئاترم را با عنوان «چهار درویش» در تئاتر اصفهان با
مرحوم فرهمند بازی کردم. آقای فرهمند از باریگران و نویسندگان خیلی خوب تئاتر
اصفهان بود و از من می خواست من کنارش کار کنم، با سنی که داشتم 16ساله ام بودم.
او می گفت: من با تو در کار راحتم. چون سیاه بازان خیلی بزرگی مثل اصغر قفقازی و
سعدی افشار داشتیم ولی باید کسی در کنار این ها باشد که بتواند به صورت سوال جوابی
کار کنند و این پاسکاری را در بازی خودشون بین هم داشته باشند و در نهایت با این
روش موفق می شوند.
برای چی از اصفهان به تهران آمدید؟
بعد از مدتی دیدیم این حقوق کم در اصفهان کفاف زندگی نمی
دهد، به تهران نزد محمد عبدی از کمدین های بزرگ رفتیم که با ایشون کار بکنیم، چون
آقای داریوش اسد زاده در لاله زار ما راه ندادند، چون جوان بودیم!
احمد
رسولی
آیا به خاطر این بود که فکر می کرد
شما جایش را بگیرید؟
دیگه هرچی همچین فکرهایی در سرشون بود. ولی اسد زاده آدم
خیلی محترم و مردی بسیار عزیز هستند، بلاخره من مجبور شدم نزد آقای عبدی کارم را
در تهران از صفر شروع کنم و در تئاتر مرجان دوباره بلیط بفروشم، تا اینکه بعد از
یک ماه من مدیر این تئاتر شدم و آمدم نمایشنامه های اصفهان را در آنجا اجرا کردم و
کارمون گرفت به تمامی شهرستان ها برای تئاتر رفتیم. من تمام شهرستان های ایران را
با هنرمندان برنامه اجرا کردم.
بعد از اجراهایی که تو شهرستان ها
داشتید دوباره به تهران آمدید؟
نه، بعد از اجراهایی که در اکثرا شهرستان ها داشتیم، آقای
اصغر قفقازی مرا به تئاتر «گلشن» در مشهد دعوت کرد. من سه الی چهار سال مشهد بود.
آیا قاسم گلی هم در تئاتر مشهد بود؟
بله، او بعد از ما آنجا آمد و در گروه برادران فضولباشی کار
می کرد و من کمی کمکش کردم. او هم از هنرمندان نابغه بوده و هست و مردی کاری بود. البته
تلویزیون هم کار می کرد و به نظرم اشتباه کرد، از ایران رفت.
ماجرای شما در مشهد به کجا رسید؟
از قدیم گفتند کجا خوش است، آنجا که دل خوش است. 23 ساله
بودم و من قرار بود با دختری که سرپرستش عمویش بود در مشهد ازدواج کنم، برایش
جهیزیه و وسایل خریدم تا اینکه دادستانی اعلام کرد، چون ایشون سن کمی دارند، امکان
ندارد شما باهشون ازدواج کنید، بلاخره من به تهران آمدم و آن دختر که ناراحت بود
را با وسایل و جهزیه تنها گذاشتم.
در تهران این بار به کجا رفتید؟
به تهران آمدم و شب ها به محله سیروس و روزها به لاله زار
برای کار می رفتیم. قانون تئاتر و سینما این بود اگه بازیگری از تئاتر به سینما می
آمد، خیلی موفق بود نظیر وحدت و ارحام صدر چون این ها نابغه تئاتر بودند و با کمترین
جمله و حرکت مردم را به خند وا می داشتند و از طرفی این ها در تئاتر به سوفلر نیاز
نداشتند. سوفلر یعنی اینکه کسی بیاید از دور در تئاتر با اشاره بهشون متن ها را
بگوید، در صورتی که خود آنها فی البداهه و از حفظ تئاتر اجرا می کردند. البته کار
منم قوی بود و نیازی به سوفلر نداشتم و اگر شبی به سیروس می رفتیم، با انتخاب چند
همکار و فی البداهه گویی می توانستم سه الی چهار ساعت تئاتر اجرا می کردیم. تسلط
در فی البداهه گویی خیلی مهم است، چون اگر تسلط نداشته باشی به این کار با یک کلمه
نا به جا لطمه میزنه یا باعث کدورت میشه.
احمد
رسولی و علی رجبی
در کدام کاباره اول کارتان را با نام
برادران رسولی شروع کردید؟
با محمد دوستم با نام برادران رسولی در «شکوفه نو» شروع به
کار کردیم، کار ما بازی با یک الاغ و اجرای فکاهی با اون بود. ما همه ملودی شعر
های های مختلف را با طنز در آمیختیم و اجرا کردیم بعد از مدتی دیگر این عروسک مدل
الاغ را از برنامه ها حذف کردیم و من و
محمد، دو تایی با فکاهی وارد طنز انتقادی شدیم و از «شکوفه نو» به همه کاباره ها و
مراسم ها برای اجرا برنامه، حتی پیش شاه هم رفتیم چرا که کارمون را بلد بودیم و با
کسی کاری نداشتیم.
همانطور که شما می دانید بسیاری از
هنرمندان تئاتر بعد از مدتی به طور حرفه ای وارد سینما شدند، نظیر نصرت الله وحدت.
چرا شما سینمایی نبودید یا سینمایی نشدید؟
من سینمایی نبودم و نیستم چرا که کار ما خندادن مردم در
تئاتر بود و نمی توانستیم سینما کار کنیم، چون هر شب برنامه و اجرا داشتیم و برای
فیلمبرداری نمی توانستیم به شهری یا جاهای دیگر برویم و ما به عنوان برادران رسولی
معروف بودیم. حتی در قبل از انقلاب در محل هایی کار می کردیم که زن حق نداشت حضور
هنری داشته باشد مثل تالار سیاره، تالار سپهرمنش، ولی محمد لباس زنانه می پوشید و
روی صحنه مثه یک خانم برنامه اجرا می کرد.
پس بازی در چند فیلم برایتان چگونه
محیا شد؟
گاهی وقت ها بازی در فیلم ها برای ما به طور اتفاقی مقدر می
شد که ما بازی می کردیم. از طرفی برای بازی در این فیلم ها با زنده یاد علی حاتمی هم
به مشکل و کدورت خوردیم که با میانجی گری مهدی مصیبی تهیه کننده سینما این اختلاف
بر کنار شد. حاتمی واقعا بر گردن سینمای ما حق دارد و نظیرش دیگر نیست. مثلا برای
فیلم اعجوبه ها قرار بود من 5 دقیقه بازی کنم که با تغییر کارمون به زمان بیشتر
رسید و حتی منصور سپهرنیا سر همین موضوع با من حرفش ش، که چرا باعث کم رنگی کارش
شدیم. در سینما در 7 فیلم حضور داشتم، از جمله فیلم «نیم وجبی» با وحدت و فیلم «سکه
دو رو» با مجید محسنی و آخرین فیلمم «چاکر شما کوچولو» با زنده یاد عبدالله
بوتیمار بود. بیشتر برنامه هایم با محمد در تلویزیون بود از جمله برنامه های
فریدون فرخزاد.
حتی هیچ وقت نخواستید از تئاتر فاصله
بگیرید؟
نه بیشتر علاقه ام به تئاتر بود، چون تئاتر همانطور که گفتم
آینه تمام نمای زندگی است، ولی سینما همه جایش ایست و کات دارد. عقیده ها محترم
هست و هر کسی ایده ای دارد، ولی چون کار ما هرشب در تئاترهای مختلف بود، نمی
توانستیم برای فیلم وقت بذاریم. به خودمون فهماندیم که ما مال مردم و تئاتر هستیم
و اگر بزرگترین مریضی و گرفتاری را هم داشته باشیم، باید شب تئاتر را اجرا کنیم و
همون صحنه ما را درست می کرد نه از نظر مالی، بلکه از نظر معنوی. در همه کاباره ها
از جمله «باکارا» و «شکوفه نو» و غیره کار کردم و آخرین اجرایم در قبل از انقلاب
در کازینو خرم (ارم) بود که با هایده و داریوش برنامه داشتیم.
احمد
رسولی
در خیلی از موارد گروه های کمدی،
زنده یاد فریدون فرخزاد را به انتقاد می گرفتند و نوع کاراکتر او را مسخره می
کردند، درسته؟
این ها اصلا انتقاد نبود و بیشتر شوخی بود و همین موضوع
باعث شهرت و معروفیت بیشتر فرخزاد می شد. مثلا شعری داشتیم که روی ملودی ترانه فرخزاد
اینگونه شعر گذاشتیم...
من که حالا شکلِ فرخزادم
خیلی اِند و فیسو پٌر
بادم
من یِه روز و روزگاری
داشتم
شوی میخک نقره ای
میذاشتم
توی جنگ سوم، هر چی
تانکه
همون قدرم تو خیابونا پٌر
بانکه
وَعده میدند به مَردم
ساده
پَس انداز کن، داره
استفاده.
ما اصولا روی هر آهنگی که به بازار می اومد، برنامه طنز و
فکاهی می گذاشتیم. آقای فرخزادم ابتدا با ما و کلا گروه های کمدی، برای مدتی بد
شدند، ولی با گذشت زمان از این کار استقبال
کردند. خدا رحمتش کند، او نابغه صحنه و صحبت بود و کارش حرف نداشت.
چه برنامه هایی در تلویزیون داشتید؟
کارهایمان بیشتر در تلویزیون سه، مرحوم ثابت پاسال بود و از
آن پخش میشد، مثه برنامه گروه بی تل ها، ماکسی، ژیگول ها و غیره.
گروه کمدی برادران تقدسی هم با شما
رقابت داشتند؟
تقدسی ها در حرفه دیگری کار می کردند، ولی ما در خیابان
سیروس و کاباره «شکوفه نو» کار می کردیم.
از چه نظر تفاوت بین شما و گروه
تقدسی بود؟
سبک کار ما یکی نبود، آنها برادران خیلی مبتکر و هنرمندی
بودند. آن ها خودشان نمی خوانند بلکه لب می زدند مثلا صدای فرخزاد یا هر هنرمندی
را لیپسینگ می کردند. خوب لب زدن هم خودش خیلی سخت هست، هنوز ما مثل جواد تقدسی، برادران
طلایی یا زنده یاد فردین کسی را نداریم و آن موقع ها مثل الان نبود، آن زمان صدا
را زنده پخش می کردند و زنده رویش لب میزدند و ضبط می کردند. تفاوت ما با برادران
رسولی این بود که برعکس آنها ما خودمان می خواندیم و لب نمی زدیم.
احمد
رسولی
حیطه طنز شما در فکاهی چطور بود؟
کار فکاهی در اصل چیزی است که ما باید با انتقاد شعرهایی را
می خواندیم. کار فکاهی به استعداد بر می گردد، باید اینقدر در این کار خودساخته
باشی که بتوانی خوب کار کنی، از تنظیم شعر و صدا و طراحی لباس و دکور و غیره شما
باید خود ساخته باشی. من که میرم روی صحنه میدونم که بیننده چی می خواد و شعرش را
باید از کجا و از چی شروع کنم، مثلا من در این کار 10 دقیقه وقت دارم و با یک
برنامه خوب و جدید مردم را به فرض مثال در مورد مالیات و دارایی بخندانم. اصلا
بیشتر از 10 دقیقه نمی توانم روی صحنه مانور بدهم، چون مردم خسته می شوند.
دِل شده یک قابلمه خون
از چاله خیابون برق و آب
و تلفن
کَلم سوت میکشه
اومده مامور وصول به در
خونه ما
دِل مَنو میکشه.
سفته و چک خیلی دارم،
وای بَر اَحوال من
کی باید زِندون بِره،
نمیدونم جایِ من
از دست این خَرج و بَرج
زیاد خسته ام،
دَر اومده جونِ تو دیگه
بابایِ من
تاجر از دست مالیات پول
هاشو کرده برات به بانکِ خارجه
مالیه چون قاراش میشه
باج میگیره، چون با ما
خیلی لَجه
اینا نوعی از شوخی و انتقاد هست.
تا آنجا که شواهد نشان می دهد تئاتر
ارحام صدر هم در این مضمون ها انتقاد داشت، آیا درسته؟
تئاتر ارحام صدر در اصفهان بیشتر در این مضمون ها انتقاده
کرده ولی تئاتر بوده، اما ما برنامه های فکاهی و پیش پرده خوانی داشتیم که از
تئاتر جدا بود. انتقاد در کار ما نسبت به هر روز فرق می کرد و مسائل روز را مطرح
می کرد. نه تنها در ایران بلکه در تمام دولت های جهان هنرمندانی که انتقاد می کنند
و ادعا می کنند منتقد هستند باید حرف روز مردم را بزنند.
قَصابِ بَلا برای گوشت بٌز
بازار سیاه می کنه به پا
برا فقرا دیگه من چه کنم،
وای
مردم از حَسرتِ دیزی
هی آب می کِشند، مِثله
مریضی
گوشت با کیمیا کرده رِفاقت
دیگه گیر نمیاد، اَرواح
خاله ات
اگه دِلت می خواد، گوشت
فراوون
گوشت شیشک و اَعلاء و اَرزون
باید بری لَواسون
حالت فکاهی که شما دارید می خونید ریتمش
خیلی نزدیک به رپ امروز هست.
خدا نکنه که نزدیک باشه. رپ امروز هنوز نمیدونه، می خواد چی
بگه. اصلا معلوم نیست میخواد چی بگه. معروف ترین هنرمند رپ با اون همه ادعا، هی تو
شعرش میگه: تکون بده(با خنده). اینا کوجاش رپه! آخه رپم باید محتوا داشته باشه.
باور کنید در رپم میشه بهترین چیز ها را به کار برد.
احمد
رسولی و علی رجبی
امروزه انتقاد توسط کمدین ها را
چگونه ارزیابی می کنید؟
انتقاد از راه طنز درست هست، نه الان که بعضی ها از راه
تمسخر و حیله دست به انتقاد می زنند. در تمام دولت های دنیا هنرمندان از حکومت ها
و نظام ها انتقاد می کنند و کارشون همین بوده و هست، مثلا در ایران چقدر مالیات و
ارزش بر افزوده و دارایی می گیرند این را باید درستش کنند. مثلا این تالار را که
از سال 1353 ما درست کردیم امروزه با
تالار های خیلی مجلل تر مقایسه می کنند و مالیات را به همان مقدار می گیرند.
انتقاد از زمانی که هنرمند پا به عرصه گذاشت بوده و همچنان هست و کار هنرمندان
انتقاد است، حالا انتقاد از هر چیزی از دارایی، شهرداری، ارگان ها و موسسات مختلفی
که دارای ضعف هستند.
کمی برگردیم به داستان ساخت این
تالار، چه سالی تاسیس شد؟
در اوایل سال 1351 کارهای تاسیس این تالار در دست تهیه بود
. بعد از انقلاب که از ایران به آمریکا رفتم، بیشتر هنرمندان از جمله زنده یادان
منوچهر حامدی و نعمت الله گرجی در این تالار برنامه اجرا می کردند.
چرا اوایل انقلاب به آمریکا رفتید؟
به آمریکا رفتم چون بچه هام در آنجا تحصیل می کردند و دخترم
وکیل مهاجرت در آمریکا بود و من بین ایران و آمریکا مدام در حرکت بودم. بعد از
انقلاب هم من کارم را کم و بیش ادامه دادم و در تالارهای مختلف برنامه اجرا کردم،
از جمله تالار بزرگ سیاره در تهران.
خوشحالم در کشورم هستم، با اینکه خیلی ها آرزوی آمریکا و
خارج از کشور را دارند، برای من آمریکا رفتن و دیدن بچه هاست، اگر اونجا بروم و
رفتن به اونجا برام کاری نداره. با اینکه کشورم خیلی از کمبود ها را دارد، ولی تا
وقتی که عمرم باقی است، دوست دارم در کشورم باشم. من هر هفته در این تالار مردم را
می بینم، آنها را شاد می کنم و شاد از اینجا (تالارم) می روند و این برایم کافی است.
اگر شما بتوانید از راه مشروع یک لبخندی روی لب مومن بیاورید کار شایسته ای انجام
دادید.
چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند
دارید؟
سال 1344 ازدواج کردم. دو دختر و یک پسر و شش نوه دارم.
تالار شما تا آنجا که میدانم بیشتر
پاتوق هنرمندان برای مراسم هایی بود که هنرمندان را گرد آوری کند، لطفا کمی توضیح
بدید؟
بله با اکثر هنرمندان در ارتباط و بیشتر مراسم هنرمندان در
این تالار هست، چه در زمینه مراسم ختم و چه در زمینه شادی و ازواج . مثلا ختم زنده
یادان میری، آغاسی، منوچهر حامدی، بوتیمار را در این تالار گرفتیم و سعی کردم در
کنار دیگر همکاران، منم یک قدمی برداشته باشم.
محمد رسولی چند سال پیش فوت کرد؟
او 6 سال پیش فوت کرد، حدود سال 1389.
به عنوان سوال آخر، آیا از زندگی
راضی هستید؟
خیلی از زندگی راضیم. اگر بگویم نه که خیلی بی انصافم، چرا
که خدا را شکر با این سن و سال راه میروم، می خوانم، می دوم، شوخی می کنم. خنداندن
یکی از کارهای مشروع هست که کلام امام محمد باقر در این باره فرموده: اگر بتوانی
لبخند روی لب بنده بیاوری، کار شایسته ای انجام دادی. مشکلات که در هر زمینه ای
هست ولی اگر امروزه در زمینه هنری با ماها که کوله باری ازتجربه هستیم مشورت می
کردند و کمک میگرفتند، چون من کننده این راه و هنر هستم، از این جهت بسیار خوشحال
میشدم، چرا که با گذشت این سال ها، من هنوز به راحتی می توانم یک شعر فکاهی را در
کمتر از سه دقیقه بسازم.
احمد
رسولی
احمد
رسولی
احمد
رسولی و محسن کارگر
۱ نظر:
سلام
با تشکر از دست اندرکاران خوب قدیمی ها، قدردان زحمات شما عزیزان هستیم. چرا دیگه از آقای صدر و خاطراتشان با زنده یاد فریدون فرخزاد مطلبی نمی گذارید؟ لطفا بیشتر به این عزیزان بپردازید...
ارسال یک نظر