عید نوروز
جشن باستانی ایرانیان...
قدیمی ها:
یکی از جشن های باستانی ایرانی جشن عید نوروز می باشد که به همین مناسبت به تشریح
تاریخچه ای از این عید باستانی در ادامه می پردازیم.
نوروز در
ایران باستان به پیشینه، مراسم و رویدادهای مربوط به نوروز در ایران باستان می پردازد. قدمت
نوروز و وجود این جشن به زمان های پیش از هخامنشیان و مادها برمی گردد زمانی که
آریائی ها سرزمین شان را به دو قسمت تقسیم می کردند و دو فصل گرما و سرما داشتند
فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما شامل دو ماه بود، چنانچه در اوستا آمده است.
بعدها در این دو فصل تغییری پدید آمد و به موجب وندیداد تابستان دارای ۷
ماه و زمستان ۵ ماه گردید. در هر یک از این دو فصل جشنی بر
پا می داشتند که هر دو آغاز سال نو به شمار می رفته است. وجود پایه و اساس جشن های
نوروز و مهرگان در آغاز فصول دوگانه آریائی ها گویای آن است که زمینه اصلی پیدایش
هر یک از آنها، بزرگداشت سرآغاز سال، توجه به پایان یک فصل و آغاز فصلی دیگر بوده است.
با مرور زمان و تحول تدریجی اوضاع جشن نوروز از آن صورت بسیط نجومی و گاه شناسی
بیرون آمد و بعدها جنبه های متعدد دینی و رسمی و سیاسی پیدا کرد. سرانجام این
یادگار با سنن دیرین خود از مدتی متجاوز از نه قرن پیش در آغاز برج حمل جای ثابتی
یافت و تنها جشن جهانی است که می توان گفت تمامی جنبه های دینی، رسمی، سیاسی و
طبیعی را در خود جای داده است.
روز نخست
فروردین ماه نوروز عامه یا نوروز کوچک یا نوروز صغیر خوانده می شد. پنج روز اول
فروردین جشن نوروز گونه ای همگانی داشته و عموم مردمان به اجرای مراسم و سرور و
شادمانی می گذرانیده اند، از اینرو آنرا نوروز عامه نامیده اند.
آداب و
رسوم نوروزی همه سرچشمه ای کهن دارند و از نظرگاه دانش مردم شناسی بسیار جالب توجه
برای مطالعه هستند. ایرانیان عقیده داشتند که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در
پیش است، در نوروز تعیین می شود. گفته می شد که در این روز زرتشت با خدا گفتگویی
پنهانی داشت و در این روز نیکبختی ها برای مردمان زمین، تقسیم می گردد و از این
روست که ایرانیان آن را روز امید نامند.
در نوروز
مردم بیکدیگر شیرینی هدیه می دادند و این رسم در دوران ساسانی همگانی بوده است. در
نوروز بزرگ، پیش از لب به سخن گشودن، شکر می خوردند و بر خود روغن می مالیدند تا
از انواع بلایا در طول سال، در امان باشند.
مجله
اینترنتی «قدیمی ها» این نوروز باستانی را به همه ایرانیانی که سراسر این کره خاکی
روزگار می گذرانند، تبریک می گوید.
گفتگوی
اختصاصی قدیمی ها با شهرزاد:
تمام فیلم هایم دغدغه های اجتماع را نشان می داد
قدیمی ها -
فرهاد لارنگی، علی رجبی و محمد رفیعی: تتق تق، تق تتق دنبکی رو باش، ویولن زنه
عنکی رو باش، برو تو کار این تار زن لوطی، اینم پیشکش تو اون یکی رو باش...
آری
شهرزاد همان است که بر روی صحنه کاباره فیلم «قیصر» آن موقعی که نگاه قیصر به اوج
رسید و رگ غیرتش به جوش آمده بود به داستان رنگی دیگر بخشید، حالا بعد از انقلاب
نام کبری امین سعیدی را برای گرفتن کمی از حقش برای گذران این زندگی در گوشه و
کنار شهر ها و روستاهای مختلف یدک می کشد، نه پلانی هست و نه دوربینی که جلوی آن
به فیلم های خود ادامه دهد، زندگی اش کم از داستان های تراژدی ندارد که بعد از
انقلاب در زندگی خودش قوت گرفته و رهایی از این سکانس دستمز طلبکاری او از سینماچی
هایی و دست اندر کاران و دوستانی است که سی اندی سال دست یاری از او بریدند، کسانی
که دیگر او را مرده پنداشتند و دیگر شهرزاد را در خاطر خود سوخته می پرواندند، او
زنده است در جان خود هنوز هنر بازیگری دارد ولی هنوز از شعر هایش جدا نیست، دست بر
قلم می گذارد و نقاشی می کشد برای این روح خسته اش. در یک نگاه به این رسیدم که
نقش زن در بدنه سینمای ایران چه سرنوشت هایی را باید طی کند، زخم زبان ها از
اطرافیان و طرد شدن از محفل خانواده و بعد بازیچه دست کارگردان و افرادی که از او
برای مهره ای در پیشبرد روند کارشان استفاده می کنند و با گذشت زمان اصلا به یاد نمی
آوردند آن مهره روزگاری در دست آنها بوده و به خوبی برایشان در صفحه شطرنج هنر و
زندگی قدم برداشته ولی جواب خدمتش را امروز با کیش و مات گرفته است.
وی برنده
جایزه سپاس برای فیلم های «تنگنا» و «صبح روز چهارم» شد، با خلق و خوی خود دیگر
سینما را در سال 1352 مناسب ندید و با اعتراض از آن جدا شد، فیلم کوتاه ساخت و
درکنارش دستی به قلم زد و آنها را در نشریاتی چون «کتاب جمعه» و «آیندگان» منتشر
کرد، به گفته بسیاری از جمله منوچهر احمدی بازیگر قدیمی ایران که می گوید: «اولین
کارگردان زن سینمای ایران تنها شهرزاد است نه شهلا ریاحی، چرا که او در سال 1356
به عنوان یک کارگردان زن مستقل فیلم «مریم و مانی» را با قهرمانی یک زن ساخت که
بازیگرش پوری بنایی بود.»
مدت ها
بود یکی از خوانندگان سایت از محل سکونت شهرزاد به ما خبر داد، بلافاصه با شهرزاد
عزیز تماس گرفتیم آن موقع در سیرجان سکونت داشت و امکان رفتن به سویش و دیدار و
گفتگو تا مدتی فراهم نبود، با گذشت زمان او به ما نزدیک تر شد، به دیدارش رفتیم
همه جا سکوت بود چرا که در آن موقع منطقه کویر و آن گرمایش هیچ ترددی وجود نداشت،
بلاخره در یک هتل توریستی با او دیدار و گفتگو کردیم و مباحث مختلف را در حد توان
برایمان بازگو کرد.
ضمن تبریک
مجدد سال نو شما را به مصاحبه گروه قدیمی ها با شهرزاد دعوت می کنیم.
متولد چه
سالی هستید؟
متولد سال
1329 نوشتند، شناسنامه ام از خواهرم هست، چون وقتی او در کودکی می میرد این
شناسنامه را برای من می گذارند. ولی در اصل من حدود متولد سال 1327 هستم و با
خواهرم دو سال تفاوت سنی داشتم.
با توجه
به مشکلاتی که شما از نظر تامین مالی و معیشتی دارید قبلا در کجاها ساکن بودید؟
من هفت
سال کرمان ساکن بودم و حدود چند ماهی است به اینجا در این شهر نقل مکان کردم.
از فیلم
های خودتان در آرشیو شخصی دارید؟
من تمامی
آرشیو خودم به یکی از بچه های فیلم فروش در کرمان که بسیار ضرر و زیان کرده بود
بخشیدم.
شما
کارگردانی فیلمی به نام «مانی و مریم» با بازی پوری بنایی را دارید، این فیلم
موجود هست؟
فیلم
«مریم و مانی» را که من ساختم، فقط گویا خودم دارم، ولی کیفیت مناسبی ندارد. یادم
هست برای اکران این فیلم فرح پهلوی ما را مجبور کرد که برای اکرانش بیایم.
این فیلم
در چه سالی ساخته شد؟
این فیلم
دو سال قبل از انقلاب ساخته شد و مشکلات ضعفی بسیاری در فیلمبرداری و صحنه ها
داشت، چون با کیفیت خوبی ضبط نشد، حتی متاسفانه جاهایی که اوج فیلم و داستان بود
تصویر قطع یا پرش داشت. یک فیلم کوتاهی هم به نام «آرزوی بزرگ مریم» داشتم، خلاصه
من گیر داده بودم به مریم (باخنده).
کسی از
شرح حال زندگی امروزتان خبری منعکس کرده است؟
یک سری از
خبرنگار ها هر از گاهی از موقیعت های بد زندگی من و بحران هایی که داشتم فیلم تهیه
کردند و برای مستند های تاریخ سینما و یا شبکه های مختلف استفاده کردند.
علت کم
کاری شما در دهه 50 چه بود؟
وقتی که
سینما را در همان اواخر کنار گذاشتم در دعوا با سینمای فیلم فارسی با کسی کار
نکردم، حتی در موقع اوج کار به بدبختی رسیدم.
بخشی از
زندگی شما در قبل از انقلاب با مسعود کیمیایی گره زده شده است، در این باره بگویید؟
به خدا
این مسخره بازی ها خیلی بده! من در ایتالیا در دانشکده درس می خواندم و فیلمنامه
می فرستادم که خرجم در ایتالیا در بیاد. کیمیایی آمد، نگذاشت من درسم را تموم کنم
و همه مجلات و روزنامه ها شایعات منو با ایشان پخش کردند.
پس چرا
حتی شما نسبت به این حرف ها واکنش نشان ندادید؟
برای چه
جواب بدهم، حتی اگر من جواب محکمی می دادم، طرف مقابل برای مطرح کردن خودش جوابی
محکم تر از من می داد و این به جایی نمی رسید. در نتیجه جواب ندهی خیلی بهتر هست
یا موضوع را به یک نحوه دیگری اداره بکنی. منم در آن زمان بیشتر یقه سردبیرها و
مدیران تحریریه را می گرفتم و می گفتم: حقیقت چیه؟ چرا اصل مطلب را نمی گید؟ چرا
نمی گید من چرا نمی توانستم نقش های بهتری بازی کنم؟ چرا نمی گید که چرا من دستمزد
کمتری می گرفتم؟ مثلا با ما قول و قرار می گذاشتند که بیست هزار تومن دستمزد
بدهند، بعد دو هزار تومن می دادند. درد دل های من گذشته...
در چه
سالی کمی از سینما کناره گیری کردید؟
من سال
1352 از سینما کنار کشیدم و رفتم، چون شعر هایم چاپ شده بود و کتاب دوم را 1353
بیرون دادم و بعد از آن در مجلات و روزنامه ها چیزهایی تایپ و چاپ کردم. کلا سه
کتاب به همراه داستان های کوتاه در مجلات داشتم.
شهرزاد
اواخر
دوران پهلوی چه فعالیتی داشتید؟
من وقتی
فیلم خودم را ساختم تا مدتی که چند ماه قبل از انقلاب بود، از ایران به انگلیس
رفتم، چون سینمای ما خیلی ببخشید فاحشه خانه شده بود و بعد از آن که خمینی به
ایران آمد همه دست به اعتصاب زده بودند و کار نمی کردند. بعد فیلم مرا پخش کرده
بودند و به دلیل بی حجابی و از طرفی حرف هایی که من در کانون نویسندگان زده بودم،
به دردسر افتادم. من از همه طرف آسیب روحی دیدم حتی از طرف خانواده ام و محاصره
شغلی، خانوادگی و همه چیز شدم.
همانطور
که می دانید در آن سال ها خانم آذر شیوا هم به ابتذال و مواردی اعتراض کردند از
جمله اینکه مقابل درب دانشگاه تهران دست به آدامس فروشی زدند، آیا شما هم که معترض
بودید با ایشان در یک سو بودید؟
آذر شیوا
برای اعتراض به سینما تنها یک نمایش در آورد، چون اصلا کسی که پرستار است و در شغل
بازیگری هم کار می کند و از نظر مالی کاملا تامین است، چرا می آید الکی در مورد
سینما دست به اعتراض بزند؟ از طرفی این هنرپیشه راه بدی را برای اعتراض آن هم جلوی
درب دانشگاه انتخاب کرد، چرا که همیشه اعتراضات انقلابی و سیاسی از دانشگاه ها
بیرون می آمد و شاید اگر از رسانه ها یا مجلات و مصاحبه ها مطرح می کرد، کارش
بیشتر مفهوم داشت و در ضمن علتش را دقیق بیان نکرد که چه چیزی می خواست. به نظرم
در کل این هنرپیشه ای بود که این گونه دست به اعتراض زد و کار اشتباهی کرد.
آیا شما
در رسانه ها اعتراضی کردید؟
بله، من
هر کجا که دستم آن زمان رسید در مصاحبه ها و مجلات موارد فرهنگی و ضعف های هنر
کشورمون را مطرح می کردم. من از سینما و ابتذالش جدا شدم به تئاتر رفتم و باز
ابتذال به دنبال من آمد، با اینکه مشکلات مالی داشتم کتاب ها و داستان هایم را چاپ
می کردم.
روحیه شما
در بعد از انقلاب چگونه بود؟
بعد از
انقلاب اینقدر آسیب دیده بودم که دیگر فکر نمی کردم که زمانی کارم سینما بود. سپس
آمدم کار کنم که جنگ شد و من در محاصره تعدادی از افراد ناباب و دسته های مختلف
حزبی قرار گرفتم. مسئله من با رای دادن به سعید سلطان پور برای ریاست کانون
نویسندگان در بعد از انقلاب که او یک کمونیست بود، وضیعتم را بدتر کرد.
آیا در
فیلم هایی که چه به عنوان بازیگر یا کارگردان حضور داشتید انتقاد ها به تصویر کشیده
می شد؟
تمام فیلم
هایی که داشتیم به نوعی دغدغه های اجتماع ما را نشان می داد که زیر سانسور، حکومتی
و سیاسی و اجتماعی بود، پس بنابراین هر هنرمندی می خواست کارش را به یک نحوی پیش
ببرد و این مسیر را با سختی طی می کرد. یک عده ای فیلم های تجاری می ساختند، عده ای
فیلم های اجتماعی و انقادی که ما با هر سبک و گروهی در آن زمان کار کردیم. زندگی
هر هنرمندی از روابط کاریش جدا بود و ربطی به هم نداشت.
آیا با
هنرمندان هم دوره خودتان این روزها در ارتباط هستید؟
من به
دلیل مشکل مالی که دارم نمی توانم زیاد به تهران بیایم و کمتر در تهران هنرمندان
را می بینم. مثلا آخرین بار پوری بنایی را 5 سال پیش و سعید راد را 3 سال پیش در
خانه سینما دیدم.
چه حرفی
در ذهن دارید؟
من در قبل
از انقلاب مدتی غیر از ایتالیا در آلمان بودم و اگر در آن جا می ماندم الان اقامت
آنجا را داشتم، حتی در آلمان مرا به سوئد دعوت کردند که نرفتم. الان اینجام و با
مستمری اندکی دارم، زندگی ام را می چرخانم.
به عنوان
سوال آخر از فیلم قیصر چه به یاد دارید؟
تنها
خاطره ای که از فیلم قیصر دارم، این هست قسمتی که با بهروز وثوقی به خانه آمدم
اینقدر مشروب خورده بودم و مست بودم که یادم نیست چه جوری بازی کردم (با خنده).
بهروز وثوقی بسیار هنرمند بزرگ و با استعدادی بود که فقط حواسش به نقش و فیلم بود.
دیدار با چنگیز وثوقی، هنرمند قدیمی سینما
قدیمی ها
- مجتبی نظری،
فرهاد لارنگی، علی رجبی و آرش فکور: راه از «بلوچ» شروع شد با «چشمان بسته» «سه
نفر روی خط»، سه برادر بهروز، چنگیز و شهراد تا «آخرین نفس» دست در تئاتر و سینما
گذاشتند، چنگیز وثوقی که خود «نازنین» است، یکی از این سه برادری است که این روز
ها هدف دیدار ما بود، «تیغ آفتاب» در «یک روز گرم» مدت ها بود که دست بر دل این
هنرمند برده بود.
مدت ها بود پیگیر یک دیدار و گفتگو با چنگیز وثوقی بودیم، خیلی تلاش کردیم که
در مصاحبه او حرف های خود را بزند، ولی یک کلام گفت: «وقتی که نتوانم حرفم را صریح
و بدون دغدغه بزنم، پس چه مصاحبه ای بکنم.» بلاخره به دیدارش رفتیم، چنگیز که خود
برادر اسطوره سینمای ایران بهروز وثوقی است، از سال های کار و حمایت برادرش که او را
مرتبا با نام خان دادش صدایش می کرد، به نیکی یاد کرد. هم اینک وقتی به دیدارش
رفتیم عمل های جراحی پاهایش را می گذراند، چرا که در صحنه هایی از کارهای بازیگری
اش آسیب جدی دیده بود و با هزینه هنگفتی بدون هیچ حمایتی داشت به اتاق عمل می رفت.
حرف دلش بسیار بود از زمانی که بهروز وثوقی ایران را ترک کرد و مادرشان از غم
بهروز داغ دید تا جایی که او را به خاطر شهرت برادرش و بازی در فیلم های قبل از
انقلاب تا مدت ها امر و نهی می کردند و سرنوشت با او سر ناسازگاری داشت، هر چه بود
در اوایل انقلاب گذشت و بلاخره بعد از سال
ها بیکاری نقش منفی در سریال امام علی را از روی قصد به او دادند، تا اینکه او را
در ذهن مردم بد و نامناسب جلوه بدهند، ولی از جایی که کوته فکران برنامه ریخته
بودند که با این کار نام خانوادگی وثوقی و یا بهتر بگوییم چنگیز وثوقی را زیر سوال
ببرند، مهرهای نقش آن ها برعکس شد و شهرت و زیبایی بازی اش به زیبایی نمایان شد و
در نقش های تاریخی بسیار با گریم های مختلف ظاهر شد تا اینکه بعد از مدتی از روی
ناسازگاری با نام وثوقی او را تهیه کنندگان از دور سینما خط زدند و گذاشتند تا او
طعم خانه نشینی را با سال ها تجربه در کنج خانه دوباره بچشد و این دور از انصاف
بود که پیشکسوتی همچون او از میدان علاقه
خود دور باشد.
به یاد داریم که در برنامه زنده تلویزیونی شبکه یک سینما چنگیز وثوقی را دعوت
کردند، او نیز حضور پیدا کرد و وقتی درد دل این هنرمند در جلوی برنامه زنده باز شد،
بلافاصله مجری با بی احترامی حرف های ایشان را قطع کرد و ادامه حرف هایش در مقابل
دوربین سانسور شد و بسیار شرم آور است که باید هنرمندان در تلویزیون و رسانه های
مختلف به خصوص رسانه های دولتی حرف خودشان را نتواند صریح و بدون سانسور بزنند.
به انتهای دیدار رسیدیم، همسر چنگیز وثوقی که بسیار به این هنرمند لطف داشت ما
را در این دیدار همراهی کرد و جالب تر از همه وقتی یکی از دوستان یک سوال از ایشان
پرسید با جواب بسیار عجیبی رو به رو شد. آرش فکور پرسید: سیلی که بهروز وثوقی در
فیلم بلوچ به شما زد بسیار طبیعی بود، آیا این سیلی را ایشان به شما واقعی زد؟
ناگهان در عین ناباوری چنگیز وثوقی به آرش فکور در کمال ناباوری سیلی زد و بعد
گفت: برادرم بهروز می گفت: شاید یک سیلی برای هنرپیشه درد داشته باشد ولی دردش زود
تموم می شود، ولی اگر واقعی باشد در پیش چشم ببینده اثر خودش را تا ابد می گذارد.
در ادامه تصاویری از دیدار گروه مجله اینترنتی قدیمی ها با چنگیز وثوقی را می
بینید.
چنگیز وثوقی
فرهاد لارنگی، آرش فکور، چنگیز وثوقی، علی رجبی و مجتبی نظری
چنگیز وثوقی
چنگیز وثوقی و آرش فکور
۷ نظر:
خیلی خوشحال شدم كه متوجه شدم كه خانم سعیدی هنوز در قید حیات هستند، شما از قیصر نوشتید من میخواهم از اقدس داش آكل بنویسم كه برای من سمبل عشق بود، صد ها بار صحنه های ایشان را دیدم و در دل به داش آكل حسادت كردم كه این عشق پاك رو دور برش داشت ولی ندید، اقدس با بازی خانم سعیدی سمبل دوست داشتنم، كه یك عمر دنبالش گشتیم ولی پیدا نكردیم، هنر بازیگری ایشان هست كه یك نقش درجه 2 را یه آیده آل میكنه. خانم سعیدی ممنون برای اقدس.
یاران قدیمی ها، مسافرت برای دیدار آنهائی که در تهران نیستند سایت شما را برگزیده کرده. شما که تا کویر رفتید یک سر هم در یزد توقف میکردید و با پیمان عزیز هم مصاحبه میکردید. به خاطر داشته باشید که تا به امروز هیچ کس موفق نشده عکس جدیدی از پیمان را در سایت خود بگذارد. فیلمهای پیمان امروز در اینترنت میلیونها بیننده دارد و همه مایلند زیباترین هنرپیشهٔ ایران را هر چند سنّ و سالی از او گذشته دوباره ببینند. منتظر شمارهٔ مخصوص سایت شما با پیمان هستیم که رکورد خواهد زد.
شهرزاد به گفته برخی هنرمندان در بعضی از نقش ها تنها کسی بود که میتوانست هنر بیافریند هنرمندی توانا وبا درک وفهم بالا.ای کاش میپرسیدید آن تو گوشی را که در خوزستان به گوش مسعود کیمیایی نواخت برای چه بود.این را در گفته ها ونوشته های بهروز وثوقی میتوانید بخوانید.افسوس که امروز بازیگرانی نظیر علی نصیریان در نقش های بی مقدار بازیگرند گرفتاری مالی نباید هنرمند مردمی را وادار به تحریف تاریخ کند که اینکار فریب ملت است برعکس گفته ایشان حرف دل مردم نیست عیب وایراد را گفتن اتفاقا خوب است اما تحریف کردن عیب . تمام سریالهای ایران خارج ازرده اخلاق وفرهنگ اند چرا که همین سریالها نقش بزرگی در ویرانی فرهنگی وکشتن فرهنگ واخلاق بازی کرده اند .اینرا خود مسولین نیز میگویند که اخلاق وفرهنگ ویران است قرابت ونسبتی دیگر پیدا نمیشود در حالیکه ما یکی از مستحکمترین روابط قرابتی ونسبتی را در میان ملل داشتیم آن هنگام که نه در یک سریال یا دو سریال در هرسریالی جوانکی بی سراپا به پیرمردی نعره هی عمو هوی مشتی ووو میزند وفریاد بر سرش میکشد دیگر نباید گفت فرهنگ میسازیم باید گفت با فریاد ویرانش میکنیم نباید گفت حرف دل مردم را میزنیم باید گفت مردم را به خراب آباد فرهنگی میکشیم تا ویلا بخریم وچون حسام نواب صفوی برویم همه اروپا را بگردیم اما اتفاقی میافتد میاییم دروغ میگوییم که همه مردم اروپا داشتند فرار میکردند اینهم یکنوع هنر مند است واین هم یکنوع دلاوری ترس است کسی از ترس زرد کرده است از اروپایی خونسرد فراری میسازد بازی سریالی اینگونه خراب میکند اگر مایه نداشته باشد که حتی هنرمندش هنر ترس دارد نه چیزی دیگر مانند 99 در صد سریالهای گرانقیمت بی مایه ومرسوم امروز در تلویزیون یا همه فیلم ها که حتی جدایی نادرش هم از یک آپارتمان و.یک خیابان بیشتر نمیگذرد یا ویلایی در شمال.در گذشته با آن تکنیک قدیمی وآن امکانات کم حداقل اگر فیلم کافه ای وبزن وبزن هم بود احترام پیران وادب رعایت میشد مستش هم لوطی گری را داشت ودر پی کلاه برداری وگذاری نبودوافسوس که هنرمندانی نظیر ایشان باید اینگونه زندگی کنند کجا بود اگر در امریکا ویا اروپا بود زندگی اش اینگونه بود؟ما آنانی که میتوانند فرهنگ بسازند به کنار مینهیم ومشتی مجیز گو وبی هنر را هنرمند مینامیم
وحدت دوست جان، چقدر اصرار میکنی، بابا شاید بنده خدا پیمان نخواهد با قدیمیها ملاقات کند، زور که نیست. اینقدر اصرار نکن. پیمان رفته یزد که کسی او را نشناسد، حالا یک طرفدار سمج پیدا شده که اعصاب قدیمیها و پیمان را خورد کرده ..
اقای ناشناس، پیمان را هرجا که برود میشناسند، در یزد در فیلم عروس و مادر شوهر بازی کرد، محصول یزد فیلم. پیمان و فروزان زیباترین زوج سینما شدند و در ۳ فیلم شهر آشوب، سوگلی و ساحره همبازی بودند. اتفاقا دیشب برای بار صدم شهر آشوب را نگاه میکردم. امروز گلزار تلاش میکند مثل پیمان باشد ولی به گرد پایِ او هم نمیرسد. و اما چرا اصرار؟ چون گفته بودند با پیمان تماس گرفتهاند و او حاضر به گفتگو نشده. الان فیلمهای پیمان روزی هزار بار در اینترنت تماشا میشود، و پیمان خودش هم این را میداند. تفاوت قدیمیها با سایر سایتها در همین است که با یک نه، عقب نشینی نمیکند. اگر اینترنت نبود، اینها همه فراموش شده بودند، ولی الان از گذشته محبوب تر شدهاند.
خلاصه قدیمیها جان، ما دست بردار نیستیم، عکس جدید و مصاحبهٔ پیمان عزیز را میخواهیم.
سلام
خوشحال شدم که از شهرزاد عزیز نوشتید. برایشان ارزوی سلامتی دارم.
پیشنهاد
خیلی دنبال خانوم سعیدی گشتم تا بلکه کمکی بهشون کنم ولی تلاشم به جایی نرسید برای همین دیگه قید کارهایی از این نوع رو زدم ولی پیشنهاد میکنم که با مدیریت یکی از هنرمندان موجه کشورمون ، بنیادی یا نهادی یا موسسه ای برای کمک به هنرپیشه های قدیمی که نیاز مالی دارند تاسیس بشه
ارسال یک نظر