موسیقی ما - امیر بهاری: رضا یزدانی اخیراً در
نشست خبری کنسرت شب موسیقی فیلم های مسعود کیمیایی اعلام کرد: بدون شک تنها کسی که
هم اکنون می تواند کارهای مرحوم فرهاد را به بهترین شکل اجرا کند، من هستم.
رضا یزدانی با افتخار این جمله را اعلام کرده است.
پیش از هر چیز، طرح این نکته ضروری است که در موسیقی
پاپ (یا راک یا موسیقی های پاپیولار این چنینی) اینکه هنرمند، بهترین مجریِ اثر هنرمند
دیگری باشد، فخری ندارد. مثلاً «اریک کلپتون» آثار زیادی را کاور کرده؛ ولی هیچ وقت
نمی تواند به این افتخار کند که من بهترین کسی هستم که می تواند کارهای مثلاً «جِی.جِی.کِیل»
را اجرا کنم. اگر بخواهد ادعا کند - که نکرده و هرگز نمی کند - می گوید من تفسیر شخصی
خودم را از فلان قطعه جی.جی.کیل ارائه داده ام.
در عصر ما هنر با بهتر و بدتر یا خوب و بد تعریف
نمی شود. این حرف ها در ایران بیشتر برآمده از جریانات موسیقی سنتی است که در آن خیر
و شر هم وجود دارد. حالا بگذریم از اینکه اگر امروز رضا یزدانی این گونه از نام «فرهاد»
استفاده می کند، به آن جمله مصیبت بار «مسعود کیمیایی» بازمی گردد که چند سال پیش گفت
رضا یزدانی فرهاد این زمانه است (نقل به مضمون). با شناختی که از درک و دریافت کیمیایی
از موسیقی دارم، این جمله برایم گران تمام شد. گذر زمان دارد به ما نشان می دهد که
یا ما از کیمیایی تصویر غلطی داریم، یا او از فرهاد، یا ما از رضا یزدانی یا همه ما
از یکدیگر!
حالا سوال این است که آیا ما از رضا یزدانی تصویر
غلطی داریم و او واقعاً «فرهاد زمانه» است؟ یعنی اوست که تمام قد پشت تفکر روشنی می
ایستد و تن به هیچ سازشی نمی دهد؟ اوست که با وسواس غریبی اثر ارائه می کند؟ چند سال
پیش گروهی گفتند «سهیل نفیسی» فرهاد زمانه است. این قیاس هم کار درستی نیست؛ اما نفیسی
حداقل یک استایل مشخص دارد. مثلاً امکان ندارد سالی بیشتر از یک کنسرت برگزار کند.
چون معتقد است هنرمند باید حرفی برای زدن داشته باشد تا روی صحنه برود و خیلی ویژگی
های دیگر که از سهیل نفیسی، یک هنرمند سطح بالا ساخته است. بحث قیاس نیست. حتی می توان
این ادعا را مطرح کرد که در برخی موارد موسیقایی (مثل موسیقی ردیف و موسیقی فولک ایرانی)
سهیل نفیسی درک و دریافت عمیق تری در قیاس با فرهاد دارد. اما سهیل نفیسی حداقل یک
سلوک روشن دارد که از آن منظر قابل قیاس با فرهاد است؛ مثل حساسیت روی کلمه و کلام.
اما اینکه رضا یزدانی می خواهد خودش را با فرهاد
قیاس کند در دو سطح قابل بررسی است؛ یکی اینکه رضا یزدانی خود را در ابعاد شخصیتی و
اجتماعی با فرهاد نزدیک می بیند و دوم او خودش و فرهاد را از منظر موسیقایی نزدیک می
بیند.
فرهاد - خوب یا بد - منزوی بود. کم حرف می زد.
وسواس غریبی داشت. 4 سال پیش، همسرش در گفتگویی درباره سال هایی که نمی توانست موسیقی
کار کند، می گفت فرهاد به مشارکت اجتماعی باور داشت: «وقتی می ديد كسی در خيابان آشغال
می ريخت، ماسک می زد و دستكش می پوشيد و می رفت خيابان را تميز می كرد.» می گفت فرهاد
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1380 به شدت مریض بود ولی با هر مشقتی که بود، پای صندوق
رفت و رأی داد.
فرهاد با مشکلات مالی عدیده ای دست و پنجه نرم
می کرد، ولی از اصول خود کوتاه نیامد. فکر می کنم منش زندگی او تفاوت های آشکاری با
سلوک اجتماعی رضا یزدانی داشته و دارد. سعید دبیری از بازماندگان دوران طلایی موسیقی
پاپ ایران اخیراً در مصاحبه ای با روزنامه شرق درباره فرهاد گفت: با اینکه مشکل دارویی
داشت، اما من از فرهاد چیزهایی دیده ام که شاید فقط در قصه ها بشنوید. فرهاد استغنای
روحی عجیبی داشت؛ یعنی تا اندازه ای بی پول بود که پول سیگارش را از مادرش می گرفت
اما حاضر نبود در کلوپ های شبانه بخواند. حتی زمانی که صاحب کلوپ پارک ارم، چک سفید
امضا آورد تا فرهاد در آنجا مشغول شود، قبول نکرد.
یکی از مهم ترین ویژگی های فرهاد این بود که وارد
عرصه ای نمی شد که در آن تبحری ندارد و شما رضا یزدانی را در فیلم درجه سه «طهران،
تهران» - که ظاهراً پژوهشی برای آن نشده و تصویر به شدت غلطی از موسیقی زیرزمینی ایران
ارائه می دهد - نگاه کنید. حتی اگر بپذیریم خواننده خوبی است، ولی بازیگر نیست؛ هرچند
با اصرار دارد این کار را ادامه می دهد. فرهاد اهل این داستان ها نبود.
اما در مورد موسیقی؛ کلمات برای فرهاد ارزش غریبی
داشتند. در طول این همه سال فعالیت، بیش از 30 قطعه اجرا نکرد. «شفیعی کدکنی»، «احمد
شاملو»، «شهیار قنبری»، «ایرج جنتی عطایی» و «خوان رامون خیمِنِز» از جمله شاعرانی
بودند که او آثارشان را خواند. در مورد اجرا حساسیت داشت و به رغم تمام نامهربانی ها
و کارشکنی ها در معدود کنسرت های بعد از انقلاب اش نشان داد خواننده نکته سنج و دقیقی
است. چنین ادراکی از موسیقی رضا یزدانی استنباط نمی شود. اصلاً دو دیدگاه متفاوت دارند.
فرهاد فارغ از بسیاری مسائل حاشیه ای بود و خودش را هیچ وقت ستاره نمی دید اما رضا
یزدانی رویکرد متفاوتی دارد.
یزدانی در گفتگو با شماره 34 ماهنامه «تجربه»
(بهمن 1393) می گوید: «من معتقدم آرتیستی که بناست سوپراستار یا استار شود، باید یک
پکیج کامل باشد، از لحاظ پوشش، از لحاظ ظاهر، از لحاظ حرف زدن و رفتارش. همه چیزش در
کنار هنری که دارد و آن حواشی همیشگی باید درست باشد. نمی شود که شما فقط صدای خوب
داشته باشی یا فقط سیمای خوب داشته باشی، فقط خوب لباس بپوشی. همه اینها باید کنار
هم باشد و من از آن اول سعی بر این داشتم که بتوانم از هر کدام از اینها درست ترین
اش را انجام بدهم. حالا اینکه چقدر موفق شده ام دیگر قضاوتش با دیگران است.» جالب اینکه
وقتی مصاحبه کننده می گوید این رویه سلوک یک راکر نیست و بیشتر شبیه کارهایی است که
کتی پری و پاریس هیلتون می کنند و بعید است که راجر واترز یا دیوید گیلمور برای یک
کنسرت چند بار لباس عوض کنند، یزدانی پاسخ می دهد: خب آنها (دیوید گیلمور یا راجر واترز)
که یک تی شرت مشکی می پوشند و خلاص... ولی برای من مهم است که مثلاً در آنتراکت برنامه
لباسم را عوض کنم. برای اینکه دوست دارم در نیمی از برنامه مخاطبم مرا با یک لباس دیگر
ببیند و عکس هایش متفاوت شود! به نظر من جذابیت خودش را دارد و من این کار را می کنم.
ادبیات کلام (لیریک) برای فرهاد اهمیت والایی داشت.
ایدئولوژی فرهاد نوستالژیای کوچه و خیابان
های تهران نبود. نظرگاه اجتماعی و موسیقایی روشنی داشت و هیچ گاه خلاف آن حرکتی انجام
نداد. زندگی او با تمام شهرت و محبوبیت و مقبولیتش، رنگِ موسیقی اش بود. نمی دانم شاید
به جای همه این حرف ها بهتر است به موزه فرهاد مراجعه کنیم و به کتابخانه باقی مانده
از او نگاهی بیاندازیم.
رضا یزدانی خواننده با استعدادی است. چهره مطرحی
است و این روزها کار و بارش سکه است. اینکه
خودش را هم وزنِ فرهاد می بیند، بیش از اینکه برآمده از منویات خودش باشد، نقشی است
که مسعود کیمیایی برای او تعریف کرده است. مسعود کیمیایی چه بخواهد و چه نخواهد، کلامش
سند است و گاهی اوقات آنقدر سند بزرگی است که می تواند به یک استار و طرفداران پُرشمارش
این توهم را بدهد که او هنرمندی با استایلی همچون فرهاد است. یک ستاره هم می تواند
هنرمندی برجسته باشد، اما نه با شرایطی که فضای موسیقی در ایران دارد و نه با جهان
بینی و سلوک فعلی این خواننده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر