۱۳۹۴ مرداد ۱۹, دوشنبه

عارف، سلطان قلب ها 75 ساله شد + عکس

عارف خواننده مشهور و پیشکسوت موسیقی پاپ ایران از پدر و مادری با اصالت اردبیلی در خیابان کبریت سازی، نزدیک نازی آباد در 19 مردادماه 1319 متولد گردید.

در ویکی پدیا آمده است: مادرش متولد و ساکن بادکوبه (در آذربایجان شوروی، باکوی کنونی) بود و در دانشگاه مسکو رشته دندانپزشکی را گذرانده بود؛ مادربزرگش نیز اُپرا می خواند و علاقه فراوانی به اشعار آذری نظامی و خاقانی داشت. با شروع جنگ جهانی دوم بسیاری از خانوده های ایرانی به جنوب ارس (ایران) کوچانده شدند. پس از این کوچ اجباری مادرش مجبور شد دانشگاه را نیمه کاره رها کند، او با پسر عموی خود ازدواج نمود و عارف به دنیا آمد. پدرش راننده کامیون بود که در آن زمان از مشاغل سخت و مهم محسوب می شد.


عارف 

خیلی زود به دلیل اختلاف در طرز تفکر، پدر و مادرش از هم جدا شدند و عارف مجبور شد که دور از محبت مادرانه، در کنار نامادری زندگی نماید. قحطی و کمبود مواد غذایی (به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم) و کم توجهی به بهداشت، باعث شیوع مریضی هایی در ایران شده بود که عارف نیز به دلیل همین امراض و همچنین کمبود توجه و مراقبت مادرانه، به مریضی سختی دچار شد. به همین خاطر مادرش توانست سرپرستی او را بگیرد.
عارف خواهرها و برادرهای دیگری نیز دارد ولی مادرش هیچوقت ازدواج نکرد.
عارف ۳ سال داشت که زندگی تازه ای را در کنار خانواده مادرش (در خیابان نادری، کوچه شیروانی؛ در چهارراه استانبول) شروع کرد. زبان اول در این خانواده آذری بود، حتی پدر بزرگ و مادربزرگش زبان فارسی بلد نبودند. شرایط زندگی آنها از نظر مالی چندان خوب نبود اما همه تلاش می کردند که کانون خانواده گرم باشد، تنها دلخوشی این خانواده گوش دادن به یک رادیوی لامپی با مارک AGA بود که همیشه بر روی موج رادیو بادکوبه تنظیم شده بود. این رادیو هر روز از ساعت ۶ صبح تا شب روشن بود که مشتری اصلی آن دایی اش بود. از این رادیو علاوه بر آهنگ های آذری و غربی، گاهی اوقات نیز اُپراهای معروف اروپایی پخش می شد. مشهورترین خوانندگان آذری که رادیو بادکوبه صدای آنها را پخش می کرد عبارت بودند از: رشید بهبودوف، بُلبل، گل آقا، شوکت و فاطمه. این ها اساتیدی بودند صدایشان تعلیم دیده بود و هیچ گاه که «خارج» نمی خوانند. همین امر باعث شد تا عارف مخفیانه از این اساتید تقلید کند و ناخودآگاه «درست خواندن» و «میزان خواندن» و «کوک خواندن» را فرا بگیرد.
عارف به دبستان و دبیرستان تمدن رفت که در همان کوچه شیروانی قرار داشت. در ایام جوانی نیز به هنرستان صنعتی (واقع در انتهای خیابان قوام السلطنه؛ ۳۰ تیر کنونی) رفت و در رشته درودگری (چوب و نجاری) مشغول به تحصیل شد و دیپلمش را از آنجا گرفت. فاصله منزل تا مدرسه ۱۰-۱۵ دقیقه زمان می برد و او همیشه این مسیر را پیاده طی می کرد. مسیر همیشگی او منحصر به خودش بود: لاین دوم خیابان و بر خلاف حرکت اتوموبیل ها! او با خود ترانه های آن زمان را زمزمه می کرد، و این تنها کلاس تمرین برای صدایش بود.
عارف علاقه فراوانی به موج نوین موسیقی پیدا کرده بود و ترانه های اجرا شده از ویگن، محمد نوری و... را با جدّیت دنبال می نمود؛ به طوری که هر ترانه ای که از رادیو پخش می شد را در دفترچه ای به زیبایی یادداشت می کرد و سعی می کرد آنها را بلافاصله اجرا نماید. از آنجایی که تصویرگر خوبی بود کنار هر ترانه تصویری از آن ترانه را می کشید. در این دفترچه بیش از ۵۰ ترانه وجود داشت که آن را به یکی از بهترین دوستان دوران جوانی اش هدیه کرد. بعد از حدود ۶۰ سال، در مهرماه ۱۳۹۲ خورشیدی خانمی اعلام کرد که یادگاری عارف هنوز نزد خانواده ایشان وجود دارد که از طریق داییِ پدرش به او رسیده است.
عارف در دوران تحصیلش درسخوان نبود و مسائل را فرمولی محاسبه نمی کرد، اما دارای هوش زیادی بود، به طوری که باعث تعجب معلم ها می شد. وی پس از دریافت دیپلم، جهت کسب درآمد ۴ گزینه متفاوت را در مسیر خود می دید:
نقاشی: عارف به همراه یکی از دوستانش که یک نقاش حرفه ای بود مدتی را به طراحی بیلبوردهای تبلیغاتی پرداخت که از این راه نیز درآمد کسب کرد.
فوتبال: عارف در دوران جوانی فوتبال را بسیار دوست داشت اما در آن زیاد درخشان نبود. به دلیل اینکه «چپ پا» بود به راحتی می توانست در فوتبال غیرحرفه ای آن زمان (اواخر دهه ۳۰ خورشیدی) رشد کند و حتی به تیم ملی برسد.
خوانندگی: عارف هیچ وقت تصمیم نداشت این هنر را رها کند و نمی خواست اشتغال باعث کمرنگ شدن علاقه اش به خوانندگی شود.
ادامه فعالیت در رشته درودگری: از آنجایی که عارف رشته درودگری را به صورت علمی فراگرفته بود، می توانست در مشاغل مرتبط با این رشته فعالیت نماید. برای همین در «آزمون استخدام دبیر» شرکت کرد و در بین ۸۰۰ نفر شرکت کننده در بین ۱۰ نفر ممتاز قرار گرفت و به عنوان دبیر به هنرستان صنعتی قزوین معرفی گردید.
عارف مجبور بود که ۳ روز در هفته را در قزوین به تدریس بپردازد، به دلیل اینکه اتوموبیل شخصی نداشت ساعت ۵ صبح خانه را ترک می کرد و با هر وسیله ای خودش را به قزوین می رساند؛ چرا که می بایست ۸ صبح سرکلاس حاضر می شد. اختلاف سنی عارف و شاگردانش کم بود چون خودش هم تازه دیپلم گرفته بود و سال قبل شاگرد مدرسه بود. او سعی می کرد هم با شاگردانش دوست باشد و هم سخگیر، تا آنها درس ها را به خوبی یاد بگیرند.
پس از ۲٫۵ سال، عارف در حین بازگشت از قزوین دچار حادثه می شود؛ یکی از دوستان عارف (به نام علی مرتضوی) به همراه عارف و ۲ نفر دیگر قصد برگشت به تهران را داشتند که ناگهان اتوموبیل منحرف و چپ می کند. در این حادثه فقط عارف صدمه می بیند. او از ناحیه پشت گوش و قفسه سینه به شدت مصدوم می شود، به طوری که ۲۰ روز خانه نشین می شود و مادرش به تنهایی از او پرستاری می کند.
بعد از بهبودی نسبی، عارف به اداره فرهنگ قزوین هنرستان مراجعه کرده و ماجرای تصادف و مصدومیت خود را به مسئولین شرح می دهد، که البته مسئولین وقت ادعای عارف را قبول نکرده و باسردی با او برخورد می کنند. گویا آنان عکسی از عارف مجله تهران مصور دیده بودند و غیبت غیرموجه او را به خوانندگی اش در تلویزیون مربوط می دانستند.
عارف پس از اشتغال ازدواج کرد. او ۴ بار ازدواج کرده که حاصل آنها ۴ دختر به نامهای سهیلا، سابرینا، نازلی و نیکیتا است که در اروپا و امریکا زندگی می کنند. او همچنین صاحب یک پسر (به نام سهیل) بود که در سن ۴۱ سالگی به دلیل سرطان لوزالمعده در ایران درگذشت.
عارف هم مانند بسیاری دیگر تصور می کرد که این انقلاب مثبت خواهد بود و در ایران آزادی هایی مانند ششماه حضور دکتر مصدق برقرار می شود. او در ایران ماند و حتی برای انقلابی ها ترانه هایی را نیز اجرا کرد. او ترانه هایی مانند «برادر بیا و دستهایم را بتو می دهم (جوانه)» در این دوره اجرا کرد. آخرین برنامه ای که او در ایران اجرا کرد در یک جشن عروسی بود که از دید نیروهای کمیته «مجلس طاغوتی» می نمود. پس از پایان آن جشن، بین عارف و نیروهای انقلابی درگیری ای رخ داد.
او می گوید: «یه بار یه بچه ای که تفنگ یوزی دستش بود، گفت می خواستم بیام داخل خونه تون همتون رو بکشم. اگر هم اومده بود اومده بود. یه اتفاقی بود مثل همه اتفاق های دیگه اون موقع. من دیگه به یه جایی رسیده بودم که می دونستم نباید بمونم وگرنه کشته می شم».
پس از این درگیری، عارف تصمیم گرفت با پول ناچیزی که در اختیارش بود به آمریکا سفر کند تا به دوستان هنرمندش بپیوندد. او پس از ۷ ماه حضور، ایران را برای همیشه ترک کرد و به لندن رفت.
ارف در سال ۱۳۵۸ ایران را ترک گفت و به انگلیس رفت تا پس از توقف کوتاهی به آمریکا پرواز کند. با تسخیر سفارت آمریکا در تهران و وقوع گروگانگیری، پاسپورت ایرانیان باطل شد و عارف مجبور شد در لندن بماند. او در حالی که اندوخته مالی چندانی نداشت به «نایت کلاب پارس» دعوت شد.
با روبه راه شدن اوضاع مالی، او در ساختمانی که جنتی عطایی زندگی می کرد ساکن شد. عارف پس از مدتی کاباره ای عربی را که توسط سه ایرانی اداره می شد را اجاره کرد و برای افتتاحیه اش از جنتی عطایی، الهه، داریوش و فرامرز اصلانی دعوت به عمل آورد. چند روز قبل از افتتاحیه داریوش انصراف داد و هایده جایگزین وی گردید. این اولین اجتماع ٧٠٠ نفره ایرانیان در لندن پس از انقلاب بود. با مشکلاتی که بین ایرانی ها و عرب ها پیش می آمد، عارف با همکاری جنتی عطایی سالن دیگری را مجهز نمود و نام آن را «کومه» نهاد.
بعد از مدتی، آشنایی با کاباره دار دیگری به نام «دارابی» و شراکت با وی، شروعی دیگر در موقیعیتی بهتر را برای عارف در پی داشت.
پس از آشنا شدن عارف با سفیر آمریکا در لندن، او توانست اجازه ورود با آمریکا را کسب نماید. اقامت کوتاه او در لندن ۲٫۵ سال طول کشید.
او در اوایل دهه شصت خورشیدی (۱۹۸۰ میلادی) به لوس انجلس رفت و در اولین قدم توانست ترانه «سرباز کوچولو» را اجرا نماید. همکاری او با شرکت های پارس ویدئو، ترانه، کلتکس رکوردز و آرفی رکوردز باعث انتشار بیش از ۱۰ آلبوم موسیقی شد.
عارف در سال ۱۹۹۶ با همکاری همسر سابقش شرکتی به نام Rfaye باز کرد که بیشتر آلبوم های عارف و دیگر خوانندگان مشهوری هم چون هایده، مازیار آنجا تکثیر می شد. او یکی از اعضای فعال تیم فوتبال ستارگان (هنرمندان اهل لوس آنجلس) بود و حدود ۲۰ سال هر چهارشنبه در پست دفاع چپ این تیم بازی کرد. از دیگر اعضای فعال این تیم فوتبال اندی، ستار، داوود بهبودی و کامبیر قربانی (پسر گوگوش) می باشند.
عارف در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی به کشور امارات رفت و در دوبی ساکن شد. پس مدتی که آرامش به زندگی او برگشت توانست ترانه عاشقانه «آرامش» را اجرا نماید. در سال های اخیر عارف یکی از اعضای فعال در گروه های سنتی، کلاسیک و پاپ می باشد. او به خاطر همکاری های چندین ساله خود با کمیته دوستداران ایرانیکا، مدال افتخار ایرانیکا را دریافت کرد.
در بین خوانندگان، عارف، ایرج و عهدیه بیشترین ترانه ها را برای فیلم ها خوانده اند. از صدای عارف علاوه بر تیتراژ فیلم ها، بر روی لب های چهره هایی نظیر محمدعلی فردین، علی تابش، ایرج قادری، ایرج رستمی و... استفاده گردید. با توجه به اطلاعات موجود، اولین ترانه ای که عارف برای فیلم ها اجرا کرد در سال ۱۳۴۱ برای فیلم قربانی هوس بوده است. این فیلم در اول فروردین ۱۳۴۲ در سینماها به اکران عمومی درآمد.
در میان آثار سینمایی عارف، ترانه هایی که در فیلم های «سلطان قلبها» و «غلام ژاندارم» اجرا شد دارای شهرت بیشتری می باشند. ترانه «سلطان قلبها» در گذر سال ها آن قدر شهرت و ماندگاری یافته که چشم پوشی از آن غیرممکن به نظر می آید.
عارف در سال های اخیر کشور امارات را برای سکونت انتخاب کرده که دلیل آن را فاصله کم ٢٠ دقیقه ای با ایران می داند. او بیش از ١٠ سال هر شب در دوبی برنامه اجرا کرده و از این طریق با ایرانیان داخل کشور در ارتباط نزدیک بوده است.
وی همیشه در برنامه هایش از آرزویش که بازگشت به ایران است سخن به میان آورده است. این حرف ها به گوش نیروهای امنیتی ایران رسیده و شروطی را برای بازگشت عارف تعیین نموده اند: نوشتن توبه نامه، فراموش کردن هنر خوانندگی، حضور در اجتماع کمتر از ٥ نفر. این شروط برای عارف بسیار سنگین و دردناک بوده و همانند برخی از همکارانش به آن شروط «نه» گفته است.

عارف 

عارف 

عارف 

عارف 

رامش و عارف 

عارف و بهروز وثوقی

عارف و بتی

گوگوش و عارف 

عارف و حسن شماعی زاده

۱ نظر:

حسین گفت...

عارف عزیز با ترانه های قشنگت خاطره ساختی و زیبایی ترانه هایت جاودانه گشت! برایت سلامت و شادمانی آرزومندم تولدت مبارک.