زنان امروز - سولماز نراقی: سیما بینا فرزند احمد
بینا، یکی از اهالی با ذوق خراسان (بیرجند) و پوراندخت ایران نژاد، بانویی فرهیخته
از اهالی کرمان است. پدر سیما، شاعر و آهنگساز اولین ترانه های او بود.
سیما از 9 سالگی کار خود را با اجرای موسیقی در
رادیو آغاز کرد و بعدها موسیقی را نزد استادان بزرگی چون جواد معروفی و زرین پنجه فرا
گرفت و ردیف موسیقی سنتی را نزد عبدالله خان دوامی آموخت. با این همه، علاقه اش به
موسیقی محلی ایران، خاصه موسیقی زادگاهش خراسان، سبب شد که به رغم درخشش در برنامه
«گل ها» مسیر مستقلی را در پیش گیرد: «گردآوری و اجرای ترانه ها و آوازهای محلی».
او یکی از نخستین زنان ایرانی است که با تلاش زیاد
در احیای موسیقی نواحی و پاس داری از آن کوشید و از این نظر جایگاه ویژه ای در تاریخ
موسیقی این سرزمین دارد. سالیان اخیرِ زندگی او به آمد و شد بین ایران و خارج گذشته
است. دفتر کاری او در شهر کلن آلمان است؛ شهری که آن را همچون پایگاهی برای برگزاری
کنسرت ها و رتق و فتق روابط هنری اش برگیزده.
نمی خواهد هنرمندِ کوچ کرده به شمار رود و تاکید
می کند که هنرش در این سرزمین ریشه دارد. می گوید که ورکشاپ ها و کلاس های خصوصی اش
در تهران همچنان برقرار است، هر چند که به دلیل سفرهای پیاپی نظم سابق را ندارد. از
همان دقایق اول مکالمه او را زنی مهربان، صمیمی و فروتن می یابیم که با آرامش و حوصله
سخن می گوید و از قضاوت و سوگیری درباره این و آن پرهیز می کند. می گوید هر کسی که
زحمت می کشد احترام دارد.
صاحب پسر و دختری هنرمند است که از آنها با ستایش
یاد می کند. آرش و آسا میتویی حاصل ازدواج او با همسرِ درگذشته اش، مهندس عزیز میتویی
هستند.
آرش موسیقی راک را برگزیده و هنرمندی جدی با سبک
و سیاقی شخصی است. آسا هم سال های قابل توجهی از عمر خود را به طراحی لباس پرداخته
است و پیش تر مجموعه ای را ملهم از پوشش زنان نواحی ایران طراحی و ارائه کرده بود که
مادر، تعدادی از آنها را برای اجراهای خود انتخاب کرده است.
آسا اکنون در مادرید زندگی می کند و به تدریس در
مدرسه ای بین المللی اشتغال دارد. می گوید هر دو عاشق شعر و ادبیات فارسی هستند و از
کودکی در تمحیطی فرهنگی و ادبی رشد کرده اند. از عشقش به نوه کوچک و باهوش خود حرف
می زند و از همراهی عاشقانه همسرش. او را بزرگترین حامی و همراه خود می داند؛ مردی
که عاشق موسیقی است، ضعف های او را در کارهایی که به تکنولوژی مربوط می شود جبران می
کند؛ و در سفرهای پژوهشی پا به پایش می آید و عکس و فیلم می گیرد.
گفتگو با سیما بینا را با پرسش هایی درباره موسیقی
محلی و مجموعه لالایی ها که برای گردآوریشان سال ها زحمت کشیده ادامه می دهیم.
خانم بینا، شما بخش زیادی از عمر هنری تان را صرف
پژوهش در موسیقی اقوام ایرانی و بازخوانی آنها به صورت به یادماندنی کرده اید. ویژگی
بخصوصی در ذات این موسیقی هست که با آن احساس همدلی می کنید؟
چیزی که می توانم بگویم این است که خود من از میان
همین اقوام هستم. من از کودکی با ترانه ها و نغمه های محلی خراسانی شروع به خواندن
کردم و با راهنمایی پدرم، که استعدادی در زمینه موسیقی و آواز در من دیده بود، کم کم
با موسیقی همین منطقه جنوب خراسان و شهر بیرجند و اطرافش که زادگاه پدری ام بود آشنا
شدم. طبعا این موسیقی مثل زبان دوم من شده بود. با آن مأنوس شدم و با دوستان و قوم
و خویش هامان و مردم این منطقه خو گرفتم و در واقع توی این فرهنگ رشد کردم ولی صرفا
به موسیقی محلی نپرداختم.
شاید بهتر باشد بگویم که در اجرای موسیقی محلی
مهارت و تخصص پیدا کردم. همه نوع موسیقی اصیل ایران، موسیقی ردیفی و غیره را کار کردم؛
در هر زمینه ای از موسیقی سنتی که فکر کنید. اجراهای زیادی از کار آهنگسازان بزرگ در
برنامه «گل ها» داشته ام که از رادیو ایران پخش می شد.
و برنامه «گلهای صحرایی»؟
- بله. در واقع به خاطر آهنگ های محلی من بود که
برنامه «گل های صحرایی» به مجموعه برنامه های «گل ها» اضافه شد.
حالا که دور از ایران هستید صرفا از منابعی که
قبلا گردآوری کرده بودید استفاده می کنید یا هنوز راه هایی برای دسترسی به منابع قومی
دارید؟ منظورم آرشیوهای موجود در خارج از ایران است یا اینکه مثلا افراد علاقمند و
پژوهشگران موسیقی قومی مجموعه یا قطعه ای را برایتان بیاورند و پیشنهاد کنند بخوانید؛
قطعه ای که قبلا نشنیده باشید.
من در خارج از کشور نیستم. اشتباه نکنید، من از
ایران دور نشدم. دفتر هنری من آن هم برای تنظیم سفرهای مربوط به کنسرت ها و فستیوال
های موسیقی و ارائه سی دی و دی وی دی و غیره در خارج از کشور است اما همچنان با مردم
سرزمین خودم و اقوام مختلف ایران ارتباط دارم. خیلی وقت ها، هماخنطور که گفتید، افرادی
علاقمند لطف می کنندو اشعار و سروده های و دوبیتی هاشان را برای من می فرستند یا اینکه
می گویند موسیقی محلی شان را بخوانم. و چقدر عالی است و چه مهربان اند آنها.
ولی وقتی من می خواهم روی موسیقی یک منطقه کار
کنم، ترجیح می دهم که به آن منطقه سفر کنم و با مردم با ذوق و هنرمند و نوازنده ها
و خواننده های مختلفش ارتباط برقرار کنم. دوست دارم با مقام های موسیقی شان آشنا بشوم،
با مقام های قدیمی، قصسه ها و زبان و تاریخ و روایت شان. دلم می خواهد بروم و از نزدیک
با همه اینها آشنایی کامل پیدا کنم. در مورد موسیقی محلی بیشتر می خواهم کنجکاوی و
پژوهش کنم تا اینکه فقط یک آهنگ را تقلید و اجرا کنم.
خانم بینا، بعضی می گویند موسیقی مقامی همان موسیقی
نواحی است. عده ای مخالف این تعریف اند و می گویند موسیقی ایرانی قبل از اینکه دستگاهی
بشود عبارت از مجموعه ای مقام یا موغام بوده که در واقع نغمه های بازمانده از عهد باستان
هستند. به عنوان یک پژوهشگر خواننده، که خاستگاه هنری تان خراسان یعنی یکی از مهدهای
موسیقی مقامی است، می توانید کمی درباره این اصطلاح توضیح بدهید؟
قطعا باید نظر دوم درست تر باشد؛ موسیقی مقامی
مجموعه ای از نغمه های بازمانده از عهد باستان است. آوازها و بسیاری از مقام های سازی
و آوازیِ خراسان و بلوچستان و لرستان و دیگر جاها از دل تاریخ سینه به سینه می آیند
و بسیاری از آنها در تدوین ردیف موسیقی کلاسیک ما به زیبایی جا گرفته اند. البته همیشه
آدم های با ذوقی در نواحی پیدا می شوند که نغمه ها و ترانه های زیبایی را می سرایند
و می خوانند که در میان مردم بسیار تکرار و شناخته می شوند؛ آهنگگ هایی با ریتم های
مختلف و خاص که بیشتر مردم ناحیه آنها را برای خودشان می خوانند، بدون آنکه سراینده
شان را بشناسند.
در دوره های اخیر، شاهد رواج موسیقی تلفیقی بوده
و هنرمندانی را دیده ایم که سعی کرده اند موسیقی اقوام مختلف را با هم ترکیب کنند و
حتی به اجرای همزمان موسیقی ردیفی یا قومی ایران با سایر ملل رو آورده اند. شما هیچ
وقت تجربه اینچنینی داشته اید؟
خیلی از نمونه های این نوع موسیقی را از جوان ها
و هنرمندان ایران یا سایر کشورها شنیده ام. البته درست از کار درآمدن و دلنشین شدن
این نوع موسیقی کار آسانی نیست. اگر کاملا آگاهانه انجام نشود، واقعا ممکن است هویت
موسیقی خودمان را هم خدشه دار کند که در بسیاری از اجراها متاسفانه اینطور شده. به
نظر من موزیسین هایی که به موسیقی تلفیقی می پردازند، علاوه بر ذوق و عشق به موسیقی،
لازم است از موسیقی هایی که برای خلق و تنظیم آهنگ یا قطعه تلفیقی به کار می برند،
حس و شناخت درستی داشته باشند. من خودم در این زمینه کاری نکرده ام ولی مجموعه موسیقی
«حافظ» را که آرش، پسرم طی سال ها کار کرده است خیلی دوست دارم و یکی از قطعات این
آلبوم را به صورت امتحانی با او خواندم و لذت بردم.
هرگز آن را منتشر نکردید؟
نه، آن یک کار امتحانی بود. آرش توی فیس بوک خودش
گذاشت، در همین حد.
پیشنهادهایی هم داشته اید بخصوص از طرف کسانی که
روی تلفیق موسیقی اقوام و ملل کار می کنند؟
بله ولی قبول نکرده ام. نه اینکه بگویم بد است،
نه! خیلی هم دوست دارم و شاید یک وقتی این کار را بکنم. به نظر من فردی که می خواهد
کار تلفیق را انجام بدهد باید یک موزیسین جدی باشد...
خب، آرش گزینه مناسبی است. نه؟
بله. خودم هم ترجیح می دهم این کار را با او انجام
بدهم ولی از طرفی دلم می خواهد او با موسیقی خودش مطرح شود. او خیلی زحمت کشیده و عمرش
را روی این کار گذاشته. می خواهم با نام خودش و روی سبک خودش کار کند.
نظرتان درباره گروه هایی مثل رستاک، که با رویکردی
جوانگرایانه تر دست به تنظیم قطعاتت موسیقی قومی ایران زده اند چیست؟
بچه های گروه رستاک خیلی با ذوق اند و اصولا اکثر
«جوان های قلعه پیر» در کارشان فوق العاده باهوش و با ذوق و صبورند.
جوان های قلعه پیر؟
بله. این اسم یکی از کارهای من است... اما منظورم
از آن اشاره به ایران است.
دقیق تر بگویم؛ موزیسین های سنتی معتقدند که رویکرد
گروه رستاک زیادی پاپ است. شما که سال ها در زمینه موسیقی محلی کار کرده اید در این
باره چه فکر می کنید؟
من اصولا هیچ وقت درباره کسی نظر نمی دهم. نمی
خواهم از موضع بالا درباره کسانی که کار می کنند و زحمت می کشند، قضاوت کنم. بنابراین
به همان جواب بسنده می کنم.
چقدر ممکن است هنگام اجرا در اصل ترانه های محلی
دخل و تصرف کنید؟
تا حدودی. بیشتر دوبیتی های محلی و آوازها گفته
های مردان عاشق است که برای خوندن زن مناسب نیست، چرا که وقتی من آنها را می خوانم
در واقع راوی هستم ولی خب در عین حال دوست ندارم دست به ترکیب قدیمی و اصیل شان بزنم.
منظورم ترجیع بندهایی است که تکرار می شود و میان مردم محل با همان نام و نشان شناخته
شده است.
اما در جایی گفته بودید که عبارت «عزیز بشینه کنارم»
را خودتان با تغییراتی در اصل ترانه ساخته اید.
بله. گاهی ممکن است با ظرافت یک کلمه را عوض کنم.
مثلا این عبارت در اصل «دختر بشینه کنارم» بود که من در اجرای خودم خواندم «عزیز...»
یا در جایی «پری جان، امان امان» را تبدیل کردم به «پریشان، امان امان».
من در موسیقی شمال خراسان که اشعارش به زبان کُردی
یا ترکی خوانده می شد هم به یاری دوست هنرمند، محمد ابراهیم جعفری، اشعاری با احوال
زمانه خودمان روی ترانه گذاشتم که آن آهنگ ها را همزمان با زبان کردی و ترکی و فارسی
اجرا می کردم؛ البته با حفظ اصالت خودش. در واقع، ادامه کار در زمینه موسیقی محلی و
اقوام ایرانی مرا به اصالت و قدمت این موسیقی واقف کرد و هر روز دفتر تازه ای برای
تلاش من در این زمینه باز می شود. شناخت مردم هر منطقه و نزدیکی و همدلی با آنها از
طریق موسیقی... چه کاری بهتر از این؟
شما روی لالایی ها یا زمزمه های مادرانه اقوام
ایرانی کار کرده و آلبوم مفصلی هم منتظر کره اید. کمی درباره چند و چون جمع آوری و
اجرای آنها و همینطور نقاشی هایی که برایشان کشیده اید توضیح دهید.
بله، دوست دارم در این مورد بیشتر حرف بزنم تا
کار معرفی شود چون حس می کنم این همه زحمت من ناشناخته مانده. من عاشق بچه ها هستم
و فکر لالایی ها سالیان پیش از تهیه یک سی دی برای خواب کودکان شروع شد که کانون پرورش
فکری کودکان و نوجوانان به من پیشنهاد کرده بود.
کانون قبل از انقلاب یا بعد از آن؟
حدود شروع انقلاب. در ادامه این پروژه، کار دلخواه
من گردآوری لالایی های مناطق مختلف ایران بود که طی 15 سال به مجموعه ای کامل بدل شد.
کتابی با لحنی صمیمانه و با توضیحات لازم در مورد موسیقی و شعر و تاریخ لالایی ها،
همراه با چهار سی دی که شامل چهل لالایی است گردآوری کردم. این لالایی ها را طی سفرهای
زیاد و با کمک دوستانم و پژوهشگران مختلف از شهرها و روستاهای ایران جمع کردم. یکی
یکی آنها را با لحن و آهنگی که داشت تمرین و بازخوانی کردم.
چقدر حیف که اینها در دسترس ایرانیان داخل کشور
نیست. امیدی هست که بتوانید این مجموعه را در ایران هم ارائه کنید؟
تا حالا که نشده و دلیلش هم آن چهارتا سی دی است
که خودم خواندم. من اول فکر می کردم که این مجموعه، چون آوای مادرهاست و مال حالا هم
نیست و از خیلی قدیم بوده، شاید مجوز بگیرد. آنها هم با کتاب مشکلی نداشتند ولی قانونا
صدای زن را نمی شد منتشر کرد و ممنوع بود. البته حالا دیده ام که صدای خانم ها به صورت
هایی - اغلب به شکل کرال - منتشر می شود ولی خب اسم و سابقه من خیلی مشخص است و برای
همین گرفتن مجوز ممکن نبود.
برخورد بسیار خوبی هم با من شد. آقای مرادخانی
که آن موقع در تالار وحدت مسئول بودند خیلی به بنده لطف داشتند. برای اجازه این کار
اول سراغ ایشان رفتم. شخصا استقبال زیادی کردند ولی خب این قانون است. کسی نمی تواند
کاری بکند. ما این مجموعه را حتی در ایران چاپ هم نکردیم. چاپش در دبی انجام شد. خواهرم،
هما بینا که در زبان انگلیسی تخصص دارد و سال ها در دانشگاه تدریس کرده، تمام متن و
اشعار این لالایی ها را با دقت و ظرافت و احساس مسئولیت ترجمه کرد.
خواهر دیگرم، لیلا بینا، در کارهای کامپیوتری و
گرافیک و طراحی صفحات آنها کمک کرد. لالایی ها را هر وقت که آمده می شدند یک یکی در
استودیوی پسرم، آرش میتویی، ضبط می کردم و این کار مدت ها طول کشید. او هم خیلی در
تنظیم و تدوین این مجموعه و فضاسازی ها و افکت های لازم برای لالایی ها به من کمک کرد.
به طور کلی، کار خیلی ساده بود ولی وقت و تلاش زیادی برد. آرزوی من این است که روزی
بتوانم این لالایی ها را در ایران منتشر کنم.
یعنی علاوه بر ساز و آواز، از افکت های صوتی دیگری
هم استفاده کرده اید؟
بله. مثلا در جایی، علاوه بر صدای خودم، از صدای
مادرها هم استفاده کرده ام و آن صداها را با افکت های خاصی در ترانه به کار برده ام.
در مرحله دیگر از دوستان و هنرمندان نوازنده که سازهای مختلفی را می زدند خواهش کردم
که نغمه های مناسب برای این لالایی ها بنوازند و با ترنم سازهایشان این مجموعه را شیرین
و دلنشین کنند.
دوستان دیگری هم در تهیه این مجموعه به یاری من
آمدند، مثل لعیا اعتمادی که نت نویسی لالایی ها را به عهده گرفت و فرخ حسامیان که به
وسیله کی بورد فضایی در متن لالایی ها گذاشت. همینطور تعدادی از طرح های خودم و عکس
هایی از دوستان هنرمندم، مسعود مستوفی، محمد کوچک پور و حسین شبیری در این کتاب هست.
خلاصه، تمام مراحل تهیه این مجموعه آنقدر با مهر و عشق خودم و دوستان همیارم همراه
شده که مثل دل همه مادرها مهربان و صمیمی است.
ظاهرا رشته تحصیلی شما نقاشی بوده اما همه سیما
بینا را به عنوان خواننده و موزیسین می شناسند. نقاشی هایی که در کتاب لالایی ها آمده
اند اولین آثار تجسمی هستند که منتشر می کنید یا قبلا هم نمایشگاه داشته اید؟
اینهاط رح های ساده ای هستند که من ضمن نوشتن توی
دفترم می کشیدم. برای خودم خیلی نقاشی می کنم. نقاشی پناه من است. زمانی که در دانشگاه
هنرهای زیبا بودم نمایشگاه های فردی و جمعی زیادی در گالری های مختلف داشتم. الان هم
از طرف گالری ها دعوت می شوم و به زودی نمایشگاهی از نقاشی هایم خواهم داشت.
در کجا؟
هنوز گالری مشخصی را در نظر نگرفته ام ولی دوست
دارم در ایران باشد. فعلا به یک نمایشگاه بین المللی نقاشی دعوت شده ام که بازاری است
از آثار هنری هنرمندان مختلف و هر کسی یک کار می گذارد.
عالی است! برگردیم به لالایی ها. در جایی گفته
بودید که مادرتان لالایی های زیادی بلد بوده و از حافظه ایشان بهره زیادی برده اید.
خود شما برای فرزندانتان لالایی ساخته اید و اگر ساخته اید از آنها هم در این مجموعه
استفاده کرده اید؟
بله، مادرم لالایی های کرمانی را بلد بود و من
در شروع این پروژه اول به سراغ او رفتم و بعد قدم در این راه گذاشتم اما ملالایی هایی
از خودم در این مجموعه نیست. اینها لالایی های خیلی قدیمی مادرهای ایرانی اند.
خانم بینا، به نظر شما بین «لالایی» در مفهوم کلی
کلمه و ملودی های محلی، که گاه خیلی ساده و دُوری به نظر می رسند، به لحاظ فرمی نسبتی
وجود دارد یا خیر؟
البته. چون لالایی ها مربوط به مادرهاست، از هر
شهر و دیار و با هر حال و احوالی، خیلی وقت ها مقام های موسیقی محلی نوای کلام لالایی
ها می شود. حتی اغلب همین لالایی ها سینه به سینه نقل می شود و به صورت ترانه های محلی
بین مردم رواج پیدا می کند. چه بسیار که از لالایی هایی که مادران در خلوت خوانده اند
ترانه ها و آهنگ ها و حتی مقام های موسیقی محلی زاده شده است. به طور کلی، در لالایی
ها مادر لزوما نه شاعر بوده نه موسیقی دان و نه خواننده. بیشتر صداقت و حال مادر و
عشق او به کودکش در لالایی ها مطرح می شود.
به جز لالایی های اقوام ایرانی، به لالایی های
اقوام دیگر هم توجه کرده اید و اگر کرده ایدفکر می کنید شباهت ها و تفاوت هایشان در
چیست؟
بله، من لالایی های اقوام دیگر را هم گوش کرده
ام. در آنها هم کشیدگی صدای مادر به کودک احساس امنیت و آرامش می دهد. به طور کلی آهنگ
های لالایی و اشعار آنها برای این منظور یعنی خواباندن و آرام کردن کودک ساخته شده
اند که اکثرا با ساز و نوایی آرام و کلامی امیدبخش و ساده اجرا و ضبط شده اند.
به نظر می رسد لالایی های ایرانی تم حزن انگیزی
دارند. آیا این مربوط می شود به ویژگی های موسیقی ایرانی و مخوقعیت زن در فرهنگ ایران
یا اینکه در ذاتِ زمزمه های مادرانه اندوهی هست؟
محزون بودن نوای لالایی ها مختص ایران و موسیقی
ایرانی نیست. در لالایی های غیر ایرانی هم من خیلی وقت ها این حزن و کشیدگی و دلتنگی
را در لحن موسیقی حس کرده ام. البته موسیقی ما این حال و هوای حزن انگیز را کما بیش
دارد. این تم حزن انگیز مربوط می شود به احوالات مادرها و شاید تنهایی شان. انگار با
کودکشان درد دل می کنند.
ریتم در لالایی ها چگونه است؟ آیا لالایی ها ریتم
های مشخص و محدودی دارند و مثلا به طرف یک ضرب آهنگ منظم و متوالی می روند که باعث
تمرکز می شود؟
ریتم های لالایی ها معمولا آرام و کشیده است، برای
اینکه بچه را بخواباند ولی ممکن است ابتدا با ریتم های مشخص تر و مهیج تری شروع شود
که بچه را متوجه مادر کند.
یعنی تنوع ریتمیک دارد؟
بله، تا حدودی اما بیشتر کشیده و آرام است. در
ضمن هر مادری مطابق حس و نیاز خودش یک جور لالایی می خواند. برای همین می توان گفت
به تعداد مادرها در شکل لالایی ها تنوع هست، یعنی خیلی کلیشه ای نیست.
یکی از جذاب ترین ویژگی های شما به عنوان خواننده،
پرفورمنس یا کنش اجرایی تان روی صحنه است که در عین متانت و ملاحت، رفتار خاص خود را
دارید. البته زیبایی ظاهر و لباس های محلی تان هم به این جذابیت می افزاید اما در موسیقی
معاصر ایران، مسئله اجرا یکی از فراموش شده ترین پدیده هاست. بیشتر خوانندگان جدی موسیقی
ایرانی عمدا اخم می کنند و روی سن خیلی ساکن و بی حرکت هستند، اینطور نیست؟
ممنون از لطف شما. در واقع شما دارید مرا تشویق
می کنید! به هر حال حرکات خواننده ای که در معنای شعر و حس آهنگ فرو می رود، به طور
طبیعی با حال و هوای همان ملودی و آهنگ منطبق می شود. مثل حرف زدن است دیگر. طبعا هر
کلام و آهنگی در موسیقی حس و حال پیام خاص خودش را دارد. بی خودی نمی شود ادا و اطوار
درآورد.
فکر می کنید توانسته اید در شناساندن موسیقی قومی
ایران به غیر ایرانیان موفق باشید؟
مطمئنم که موسیقی محلی ایران تا حد بسیار زیادی
به هنرمندان جهان و در فستیوال های موسیقی جهانی معرفی شده است، کما اینکه برای اجرای
موسیقی محلی به فستیوال های بسیاری دعوت می شوم. مثلا در سال 1995 جشنواره موسیقی هلند
صرفا برنامه های محلی خراسان را به عنوان فستیوال موسیقی خراسان در شهرهای خودش و در
بلژیک برگزار کرد. همینطور رادیو WDR
آلمان، که هر سال یک فستیوال موسیقی جهانی برپا می کند، سال 2000 به
موسیقی محلی ایران پرداخت و از همه هنرمندان موسیقی خراسان دعوت کرد و حتی در این فستیوال
رقص محلی تربت جام با مدیریت فاروق کیانی، و رقص های محلی بیرجند به صورتی باشکوه برگزارشد.
کمی درباره برنامه های فعلی تان حرف بزنید و اینکه
آیا کنسرتی در پیش دارید؟
الان برای تهیه مجموعه ای از موسیقی خراسان و افغانستان
با گروهی از استادان موسیقی افغان تمرین می کنم. اتفاقا دو نفر از گروه ما هنرمندان
اسپانیایی هستند که سازهای شرقی مثل رباب، دلربا، تنبور افغانی و عود می نوازند. شاید
اگر از کارها راضی باشم آنها را برای اجرای کنسرت در چند شهر آمریکای شمالی ببرم.
با توجه به ترکیب ملیتی و قومیتی گروه، آیا این
پروژه گامی به طرف موسیقی تلفیقی است یا اینکه صرفا از سازهای شرقی استفاده می کنید
و موسیقی یک حوزه تمدنی واحد را می نوازید و می خوانید؟
فقط آهنگ های محلی افغانستان و خراسان است. شاید
بهتر است بگویم کار ما به تلفیق اقوام و سازهای شان با هم نزدیک تر است تا تلفیق موسیقی
(می خندد)، کما اینکه در کنسرت های من، که در آنها موسیقی محلی مناطق مختلف اجرا می
شود، طبعا هنرمندان نوازنده از اقوام مختلف کُرد، لُر، فارس و غیره کنار هم می نشینند
و با زبان موسیقی ارتباط های دوستی و همدلی برقرار می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر