فرزانه
تاییدی در سایت اینترنتی اش نوشت: نزدیک به یک سال پیش بود که بهروز بهنژاد برادر
و خانواده برادرش را پس از ۲۷ سال دوری در استانبول ملاقات کرد.
طبق معمول در
برابر سوال «چی میخوای از ایرون برات بیارم؟» بهروز جواب داده بود: «برو سراغ صندوقی
که به یادگار از ما مانده و به اختیار خودت چیزی به عنوان سوغاتی برای ما بیاور».
ملاقات عاطفی
و دیدار بهروز با فرزندان برادرش به جای خود، بستهی کوچکی که برادر بهروز به عنوان
سوغاتی به همراه آورده بود هم به جای خود.
درون بستهی سوغاتی
علاوه بر چند حلقه فیلم های هشت میلیمتری بدون صدا از سال های دور، دو حلقه فیلم سی
و پنج میلیمتری از تبلیغات اتومبیل مزدا هم وجود داشت. این فیلم تنها کار تبلیغاتی
بود که من در زندگی بازی کرده بودم. آن روزها بهروز بی سر و صدا کارهای تبلیغاتی میساخت.
این سوغاتی کوچک، هدیهای زیبا و خاطره انگیز شد.
یک سال گذشت تا
توانستیم سوغاتیهای فیلمی! را به دیجیتال تبدیل کنیم. پس از تماشای چند باره آنها
فکر کردم باید لااقل این سوغاتیهای ایران را با شما دوستانم به اشتراک بگذارم.
وقتی به گذشته
نگاه میکنم فیلمهای پر زحمتی که دستمزدهای آنچنانی نداشت را به خاطر میآورم، مثل
فیلم «واسطهها» که بیش از یک سال فیلمبرداری آن طول کشید یا فیلم «خاک» یا «سفر سنگ»
و… و… حالا وقتی به این فیلم کوتاه تبلیغاتی نگاه می کنم برایم جالب می شود که آن
روزها برای دو روز فیلمبرداری، دستمزدی بیش از سه فیلم سینمایی گرفتم.
پس از مدت ها
که با تو «دوست من» دارم صحبت می کنم، بگذار بگویم که کیفیت آن چند حلقه فیلم هشت میلیمتری
نیاز به تدوین و تصحیحات فنی دارد تا قابل دیدن و به اشتراک گذاشتن با شما باشد. از
پشت صحنههای تئاترهای زنده تلویزیون گرفته تا زندگی خصوصی من و بهروز که خود بیان
از آن روزگار شیرین و تلخ دارد.
در فرصتی آینده
و پس از کار بر روی این فیلم ها، آنها را هم با شما به اشتراک خواهم گذاشت. همیشه گفتهام
«زندگی من یک کتاب باز بوده» و به همین دلیل آن بخش های خصوصی را هم برای شما به یادگار
خواهم گذاشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر