۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

منیر وکیلی: از «درنه جان» تا «مادام باتر فلای»

دویچه وله: منیر وکیلی زمانی به فکر یادگیری آواز اپرا در ایران افتاد، که کمتر کسی اصولا اپرا را می شناخت. او برای نخستین بار اپرا را با نمایش در تلویزیون به میان مردم برد.

پرداختن به موسیقی بومی ایران از دیگر فعالیت های وکیلی بود. منیر وکیلی، خواننده اپرا و ترانه های بومی در تبریز متولد شد. پدر از مشوقان او برای فراگیری هنری بود، که به آن عشق می ورزید. تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان برد و سپس راهی فرانسه شد و در کنسرواتوار ملی پاریس به ادامه ی تحصیل در هنر آواز پرداخت. فرا گیری کارگردانی اپرا، از دیگر کار هایی بود که چند سال بعد، در آمریکا به آن پرداخت. او آنچه را که در فرانسه و آمریکا فرا گرفته بود، برای نخستین بار در اپرای «ارفه و اریدیس» با همکاری زنده یاد حسین سرشار به روی صحنه برد. منیر وکیلی در اسفند ماه سال ۱۳۶۲ خورشیدی، در پاریس در اثر یک سانحه اتومبیل در گذشت.
منیر وکیلی زمانی به فکر یادگیری آواز اپرا در ایران افتاد، که کمتر کسی اصولا اپرا را می شناخت، و کمتر خانواده ای چنین امکانی را برای فرزندش فراهم می آورد. او اما این شانس را داشت که پدر هنر دوست، از مشوقین او در این راه بود. هنرستان عالی موسیقی خوشبختانه در آن زمان درهایش برای فراگیری هنرهای غربی، به روی دانش آموزان باز بود. دکتر عبد المجید مجیدی، همسر منیر وکیلی، شغل پدر و نشست و برخاست با بلژیکی ها و فرانسویان را که در آن زمان در ایران بودند، از دلایل روشنفکری پدر می داند: پدر منیر وکیلی به مترجم همایون معروف بود. او مترجم محمد علیشاه بود. زمانی که محمد علیشاه به ادسا می رفت، همراه او به روسیه رفت. پس از فوت محمد علیشاه، او رفت به اروپا که طب بخواند، ولی خیلی طول نکشید که به ایران بازگشت، و در ایران رفت به گمرک که دست بلژیکی ها و فرانسوی ها بود. در گمرک مشغول کار شد. با خارجی ها تماس زیاد داشت. در کرمانشاه صفحات آواز خارجی در اختیارشان بود، و منیر هم از روی همان صفحات ترانه های فرانسوی را یاد گرفته بود و می خواند. در واقع از سن شش، هفت سالگی منیر آواز می خواند. پدر هم بزرگترین مشوق او در این راه بود.
منیر وکیلی اما تنها هنرستان را برای تکمیل هنر خود کافی نمی دانست. شاید به دلیل شغل پدر و هم یاد گیری این زبان در انجمن دوستداران فرهنگ فرانسه، رهسپار این کشور شد و در کنسرواتوار ملی پاریس، راه خود را ادامه داد.


منیر وکیلی

زبان فرانسه، واسطه ی عشق
آن گونه که مجید مجیدی می گوید، آشنایی او با منیر وکیلی نیز در همین انجمن دوستداران فرهنگ فرانسه بوده است: من سال اول دانشکده ی حقوق بودم که برای زبان دوم خارجی روسی را انتخاب کرده بودم. یک شش ماهی زیر نظر یک استاد روس خیلی سختگیر این زبان را خواندم. پیشرفت چندانی هم نداشتم. آخر سال هم نزدیک بود و ممکن بود نمره ی خوبی هم نیاورم. تصمیم گرفتم که برگردم دوباره همان زبان فرانسه را ادامه دهم. چون فاصله کم بود، یک درس اضافی گرفتم. در انجمن دوستداران فرهنگ فرانسه، که کلاس های درس فرانسه دایر کرده بود اسم نوشتم که بتوانم آن جا فرانسه ام را تقویت کنم. در آن جا بود که با منیر آشنا شدم. او هم چون در مدرسه ی آمریکایی ها انگلیسی خوانده بود، می خواست فرانسه یاد بگیرد.
به گفته مجیدی، وکیلی از از همان ابتدای آشنایی با وی ، زیر یک نظر استاد خارجی، مادام لیلی بارا، درس آواز می گرفت. مجیدی زمانی با وکیلی آشنا شده است که او به عنوان یک سوپرانوی خوب، دنبال آوازهای اپرایی بوده است.

بازگشت به ایران
منیر وکیلی پنج سال بعد، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی، پس از کسب درجه ی ممتاز از کنسرواتوار، به ایران بازگشت. در آن زمان هنوز سالن های مشخصی که ویژه این گونه هنرها باشد، در ایران وجود نداشت. تالار فرهنگی بود، و یکی دو سالن دیگر، که همه گونه هنری از تاتر و آکروبات گرفته، تا رقص و آواز در آن به اجرا در می آمد.
اداره ی هنرهای زیبای کشور، که بعدها به وزارت فرهنگ و هنر تبدیل شد، بانی شناساندن هنرهای غربی به مردم و برگزاری کنسرت ها و رسیتال هایی در همین سالن ها بود. گروه های هنری از سوی همین وزارت خانه از خارج از کشور دعوت می شدند و در صحنه های ابتدایی برنامه های خود را اجرا می کردند. هنوز سازمانی برای اپرا در ایران وجود نداشت. کارگردان تحصیل کرده و رهبر ارکستر کارآمدی نیز موجود نبود.

فراگیری موسیقی، این بار در آمریکا
منیر وکیلی خیلی زود به کاستی ها پی برد. برای فرا گرفتن کارگردانی اپرا در سال ۱۳۳۹ همراه با همسر، که برای ادامه ی تحصیل به دانشگاه هاروارد می رفت، و با استفاده از بورس وزارت فرهنگ و هنر، به شهر بوستون آمریکا رفت. سه سال در کنسرواتوار نیو انگلند، که از مدارس به نام موسیقی در آمریکاست، کارگردانی اپرا را نیز فرا گرفت. پس از بازگشت بود، که او نه تنها کار آوازی خود را ادامه داد، بلکه به فکر تاسیس سازمانی نیز برای این کار افتاد.
عابدین زنگنه، مدیر عامل پیشین تالار رودکی، که آغاز کارش، در تالار، نزدیک به پایان کار خانم وکیلی بوده، می گوید: از سال ۱۳۵۱ که مسئولیت تالار رودکی را به عهده گرفتم، خانم وکیلی هم در تالار مشغول به کار بود و با ایشان آشنا شدم. در آن سال ها، کار خوانندگی خانم وکیلی رو به اتمام بود، اما مورد احترام هنرمندان، به ویژه هنرمندان اپرا، بود. به دلیل کوشش های پیشین ایشان، که قبل از تاسیس تالار رودکی، برنامه های اپرایی را سرپرستی می کردند، و از امکانات مالی وزارت خانه و همچنین از نفوذ همسرشان برای اعتلای اپرا خیلی استفاده کرده بودند. این احترام خاص به خاطر نقشی بود که خانم وکیلی در بقای اپرا در ایران داشت.
بازگشت منیر وکیلی از آمریکا همزمان بود با اجرای نخستین اپراها که با همکاری یک گروه ایتالیایی برگزار می شد. پس از بازگشت این گروه که برای یک سال به ایران دعوت شده بود مدیریت و برگزاری این برنامه ها بر عهده منیر وکیلی گذاشته شد. نخستین کار صحنه ای او در همین سال ها با همکاری حسین سرشار، اپرای ارفه و اوریدیس، آفریده ی "گلوک" بود.

تالار رودکی
با گشوده شدن تالار رودکی در سال ۱۳۴۶ فصل تازه ای در کار منیر وکیلی و دیگر هنرمندان آغاز شد. گروه اپرای تهران، کار خود را به صورتی حرفه ای تر و مستمر ادامه داد. اپراهای بسیاری با هنرنمائی منیر وکیلی به اجرا در آمد. همچون مادام باتر فلای، نی سحر آمیز، لابوهم، عروسی فیگارو، کارمن، لاتراویاتا و کوزی فان توته.
تهران است و کارش در تالار رودکی همزمان با منیر وکیلی بود، ضمن ارزش گذاری بسیار بر کار منیر وکیلی، خاطرات زیادی نیز از او در ذهن دارد. یکی از این خاطره ها باز می گردد به اجرای اپرای کوزی فان توته که هر دو در آن نقشی داشتند: منیر خواندن نت های بالا کمی برایش سخت بود. با هم باید می رفتیم روی صحنه واثری از موتزارت به نام کوزی فان توته را اجرا می کردیم. دو تا خواهر هستیم که دست بدست می آئیم و می خوانیم. منیر باید دو ی بالا را می خواند. خیلی می ترسید. گفت: اولین آن جا تو وقتی دست من را فشار می دهی من این دو را راحت می گیرم. گفتم بله از چی می ترسی. ولی خودم از او هم بیشتر می ترسیدم. بعد من جوری دست منیر را فشار دادم که منیر دو که هیچی دو دیز هم بالاتر رفت، که من فوری دستش را ول کردم. پشت صحنه به من گفت چرا دست مرا ول کردی؟ گفتم، خوب چه کار می کردم؟ تو از دو دیز هم داشتی می زدی بالا. با هم از خنده غش کردیم.

آکادمی آواز
برای اجرای برخی از نقش های هنری، نیاز به صداهایی بود که تا پیش از اداره اپرا به وسیله ی منیر وکیلی در تهران، چنین صداهایی پرورش داده نشده بود. به همین جهت هنرمندان از خارج برای اجرای اینگونه نقش ها دعوت می شدند. دکتر مجیدی از تشکیل یک گروه جدید اپرایی به وسیله ی همسرش می گوید: منیر پس از آن که در این حرفه کار آزموده شد، به فکر این افتاد که به جای این که ما از ایتالیا هنرمندانی وام بگیریم، خودمان این گونه هنرمندان را در ایران تربیت کنیم. وزارت فرهنگ وهنر با تقاضای او برای ایجاد یک آکادمی آواز موافقت کرد. کسانی را که استعداد آواز داشتند، پیدا کرد. آکادمی سی عضو داشت که پانزده پسر و پانزده دختر بودند و ریاست آکادمی را هم آقای امیراشرف آریان پور بر عهده گرفت. اگر ادامه پیدامی کرد، بدون تردید از میان این گروه، دیواها و ستاره های اپرایی هم بیرون می آمد.

خروج ناخواسته از ایران
با فرا رسیدن انقلاب گویا فصل هنر نیز در ایران به پایان رسیده بود. شنیده بودیم که منیر وکیلی، پس از اشغال خانه اش به وسیله ی پاسداران، یک سال در حبس خانگی به سر برده، تا سرانجام توانسته از مملکت بگریزد و به فرانسه،که همسر و فرزندانش نیز در همان جا می زیستند، مهاجرت کند. از دکتر مجیدی همسر او ما وقع را پرسیدم: خود من هم تا مدتی در ایران ماندم و پیش از انقلاب مثل خیلی کسان دیگر ایران را ترک نکردم. من فکر کردم توی این مملکت کار کردم و مقامات بالا داشتم و حالا هم که سخت است، باید بمانم. ولی زمانی که شروع به اعدام دست اندکاران رژیم پیشین کردند، من دیگر هیچ شانسی نداشتم. لذا با کمک دوستان فرانسوی توانستم از ایران خارج بشوم و به پاریس بیایم. منیر آن جا در منزل ماند و فکر نمی کرد که خروج او فوریتی داشته باشد. زمانی که می خواستند خانه را اشغال کنند و منیر را دستگیر کنند، مستخدم ما قبل از این که مامورین بیایند، به او گفت که شما باید فورا از این خانه بیرون بروید. منیر به منزل یکی از خویشانش رفت. و بعد با کمک دولت فرانسه ترتیبی داده شد که از ایران بیرون بیاید. منیر در حبس خانگی نبود، ولی عملا حبس بود، برای این که نمی توانست مثل سابق زندگی کند.


منیر وکیلی و اولین باغچه بان

شوق به کار بر روی موسیقی بومی ایران
منیر وکیلی علاوه بر خدماتی که برای اعتلای هنر اپرا کرد، یک کار ارزنده ی دیگر نیز انجام داد. تالار رودکی تنها ظرفیت هزار و دویست نفر را داشت و هر کسی قادر نبود که برای تماشای برنامه ها به تالار برود. او برای نخستین بار اپرا را با نمایش در تلویزیون به میان مردم برد، تا همه با زیر وبم های این هنر ارزنده آشنایی پیدا کنند. نمایش ماهانه ی اپراها و دیگر برنامه های هنری تالار در تلویزیون را می توان تنها مدیون منیر وکیلی بود.
وکیلی در کنار فعالیت های اپرایی  با شور و علاقه ی بسیار به موسیقی بومی ایران هم می پرداخت. در همان سال های سی که در پاریس مشغول تحصیل آواز بود، ترانه های محلی ایران را در صفحه ای، ضبط کرد، و در دسترس عموم قرار داد. جالب این جاست که این نخستین کوشش او، جایزه ی آکادمی بین المللی موسیقی در فرانسه را نیز نصیب اش کرد. از آن پس با پشتکار بیشتری به ترانه های بومی پرداخت و صفحات چندی از خود به یادگار گذاشت.
متاسفانه از آوازهای اپرایی او هیچ کدام در دسترس نیست. نه خود او و نه خانواده، نتوانستند به این ضبط شده های پیش از انقلاب دسترسی پیدا کنند. در برون مرز اما شهرزاد صالح، دختر او با یاری فرزندانش و آنچه که از موسیقی محلی منیر وکیلی در دسترس داشتند، توانستند برخی از این ترانه های بومی را باز سازی کنند.

دلبستگی به کار
عابدین زنگنه، مدیر عامل تالار رودکی خاطره ای نیز از منیر وکیلی دارد که شنیدنی است. یک روز از دو طریق در سال ۱۳۵۶ به ما اطلاع دادند که تالار را می خواهند منفجر کنند. من به مسئولین فنی گفته بودم که همه چیزرا بررسی کنند. صبح جمعه به تالار رفتم، ودیدم که خانم وکیلی هم آن جاست. گفتم شما این جا، در روز تعطیل چکار می کنید؟ گفت من هم همان چیزی را شنیدم که شما شنیدید. البته هیچ اتفاقی نیافتاد. بعد که مشغول صحبت کردن شدیم، ایشان گفت: اگر من درگذشتم و تو زنده ماندی، من را در همین چمن های تالار رودکی خاک کنید.
آرزوی منیر وکیلی اما برآورده نشد. او در پاریس و در یک سانحه ی اتومبیل درگذشت. بیست و هفت سال از مرگ او می گذرد، اما هنوز پس از گذشت این سالیان دراز، هیچ زنی نتوانسته است بار دیگر بر صحنه ی تالار رودکی بدرخشد. دیواها در راهند.
الهه خوشنام
تحریریه: فرید وحیدی

هیچ نظری موجود نیست: