۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

گفت و گو با تورج شعبانخوانی و مروری اجمالی بر موسیقی پاپ دیروز: موسیقی و شعر ایرانی ریشه اصلی موسیقی پاپ ما است

موسیقی ما - مجید سرایی: هنگامی که از موسیقی پاپ سخن به میان می آید، خواه ناخواه اذهان علاقه مندان این گونه موسیقایی به گذشته بر می گردد و از آثار خاطره انگیز یاد می کنند.

بسیاری از منتقدان موسیقی در نقدهای خود، موسیقی امروز را در کنار موسیقی پاپ دیروز می گذارند و نقاط ضعف آنچه امروز تحت عنوان موسیقی پاپ عرضه می شود را بیان می کنند. پرسش مطروحه این است که رمز ماندگاری موسیقی پاپ گذشته چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش، به سراغ تورج شعبانخوانی، خواننده و آهنگساز چهار دهه موسیقی پاپ رفتیم. این آهنگساز در طول چهار دهه، نزدیک به 400 قطعه ساخته که اغلب آن ها در ذهن مخاطبان باقی مانده است. همسفر، آدمک، پروانه من، شهر خالی، نازی ناز کن، تکیه بر باد، فاصله و بهار بهار از جمله این آهنگ ها هستند. تورج شعبانخوانی که در گذشته به تورج معروف بود، در این گفت وگو، طی مروری اجمالی بر آغاز فعالیت های خود، از ریشه های موسیقی پاپ و نقاط ضعف و قوت این گونه پرطرفدار موسیقی سخن می گوید.

از فعالیت های حرفه یی شما در عرصه آهنگسازی، چهار دهه گذشته است؛ بنابراین ناگزیریم گفت و گو را با بیان مختصری از نحوه ورود شما به عرصه موسیقی آغاز کنیم.
متولد 1329 تهران هستم. در خانواده نسبتا پرجمعیتی بزرگ شدم. (4 برادر و 3 خواهر) پدرم اهل موسیقی بود و مادرم اهل شعر. هر وقت به مناسبتی دور هم جمع می شدیم، مادرم شعر می خواند و پدرم که صدای خوشی داشت، نغمه های دلنشینی در آواز سنتی سر می داد. بخشی از دستگاه های موسیقی ایرانی را از پدرم آموختم. نظام آموزشی در دوران ما نسبت به امروز متفاوت بود. در آن دوران، پس از پایان کلاس ششم، کسانی که علاقه مند هنر بودند، می توانستند به هنرستان بروند و در آن جا ادامه تحصیل بدهند. من هم از همان دوران دانش آموزی به موسیقی علاقه مند شدم و این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، اما پدرم توصیه کرد که به شکل آزاد به یادگیری موسیقی بپردازم، ولی برای ادامه تحصیل، یکی از رشته های تحصیلی را انتخاب کنم. از آنجا که در کنار موسیقی به علوم فنی علاقه داشتم، وارد هنرستان صنعتی شدم. هنرستان صنعتی ضمیمه هنرسرای عالی که امروز به دانشگاه علم و صنعت معروف است، بود.
زمانی که موفق به اخذ دیپلم شدم، نمی توانستم از موسیقی دست بکشم؛ من معتقدم که موسیقی علمی است که قدرت کشش بالایی دارد و شخصی که علاقه مند موسیقی است یا نباید وارد عرصه فعالیت های موسیقایی شود یا اگر هم وارد شد، باید عمیقا به این امر بپردازد. در اوایل دهه 50، تلویزیون فراخوانی مبنی بر برگزاری دوره های کارشناسی در حوزه های مختلف هنر را منتشر کرد. در آزمونی که برگزار شد، از میان چند هزار شرکت کننده 40 نفر انتخاب شدند که یکی از آن 40 نفر من بودم. این نکته را هم فراموش نکنم که شدت علاقه من به موسیقی به آن حد رسیده بود که یک گروه کوچک موسیقی با چند تن از دوستانم تشکیل داده بودیم و من در آن گروه هم گیتار می زدم و هم آواز می خواندم. در آن دوره دوساله، زیرنظر زنده یاد استاد مرتضی حنانه درس های بسیار پر باری آموختیم. از جمله کسانی که در آن دوره با من همکلاس بودند، سیمین غانم، سیمین غدیری، هوشمند عقیلی و حبیب را به یاد دارم. استاد حنانه مرا بسیار دوست داشت و همیشه به من می گفت: پسر جان قدر خودت را بدان. در آن زمان با وجود سن کم یک ملودی ساخته بودم که وقتی استاد شنید، 10 بار گفت: احسنت. همیشه تاکید می کرد: خواننده شدن آسان است، اما هرکس نمی تواند آهنگساز شود. پس از پایان این دوره، براساس تاثیراتی که از استاد حنانه گرفته بودم، احساس کردم که به نقطه قابل قبولی از موسیقی رسیده ام.

چگونه به آدمک رسیدید؟
همزمان با این دوره دوساله، دوست عزیز و محترمی به نام خسرو هریتاش پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم سینمایی اش «آدمک» را به من داد. فضای آهنگ های پاپی که من می ساختم، نسبت به فضای آن زمان کمی متفاوت بود. غالب آهنگ های پاپ برگرفته از ملودی ها و ریتم های اسپانیش بود، در حالی که فضای موسیقی من پاپ مدرن بود و در مواردی به جزبلوز هم کناره می زد. همیشه سعی می کردم آهنگ های روز دنیا را تعقیب کنم.

اتفاقا فضای آهنگ های دهه 50 شما متاثر از آهنگ های معروف دهه 70 میلادی است و الهامی که از موزیسین هایی مثل دمیس روسه و بیجیز گرفته اید، در آهنگ هایتان کاملا مشهود است.
سعی می کردم با سن کمی که داشتم، در کار خودم نوآوری کنم. یادم هست در مطبوعات آن زمان، مرحوم عباس مهرپویا مرا مورد تفقد قرار داده بود و وقتی در حضور این هنرمند وارسته اجرای برنامه کردم، چند بار با واژه احسنت تشویقم کرد. زمانی که موسیقی آدمک به من پیشنهاد شد، مقارن شده بود با رفتن من به خدمت سربازی؛ دوست عزیزی داشتم به نام فریدون فروغی که در همان گروه موسیقی ما درام می نواخت و صدای بسیار خوب و پر حجمی داشت. به آقای هریتاش پیشنهاد کردم که آواز آدمک را فریدون بخواند. وقتی این آواز پخش شد، تاثیر عجیبی در ذهن مردمی که عموما گوششان با موسیقی ایرانی عجین شده بود، گذاشت.

عموما آهنگ های شما را چه کسانی تنظیم می کردند؟
معمولا اریک زحمت آهنگ های مرا می کشید. اریک با یک گروه موسیقی از فرانسه به ایران آمد و با همان گروه برای اجرا در سالن های مختلف قرارداد بست. پس از شش ماه، وقتی قرارداد گروه تمام شد، همه اعضا غیر از خود اریک - به این علت که با آهنگسازانی مثل ما قرارداد بسته بود، در ایران ماند. درباره او باید اظهار کنم که تنظیم کننده بسیار باسوادی بود و تخصص در نواختن بسیاری از سازها، به ویژه سازهای کوبه یی داشت.

با توجه به اینکه موسیقی پاپ در دهه 50 مورد توجه نسل های مختلف قرار گرفت، اگر بخواهیم برای موسیقی پاپ در این مقطع مولفه هایی نسبت به دهه های 30 و 40 در نظر بگیریم، این مولفه ها شامل چه مواردی خواهند بود؟
موسیقی پاپ بین المللی است؛ وقتی جهان در یک پدیده پیشرفت می کند، بالطبع کشوری مثل ایران هم سعی می کند تا از این پیشرفت عقب نماند. زمانی که بیتل ها در انگلستان کار خود را شروع کردند، تک بودند؛ یعنی نسبت به زمان قبل از خود و زمان فعالیت خود، همتا نداشتند تا اینکه آوازه این گروه به جایی رسید که گروه های مختلف در کشورهای پیشرفته یی مثل امریکا پیدا شدند. همان طور که گفتم، موسیقی پاپ جهانی است و اگر یک ملودی توسط یک آهنگساز در ژانر پاپ با کلام انگلیسی ساخته شود، در کل دنیا انعکاس پیدا می کند. با این حال ما از موسیقی خودمان الهام می گرفتیم و من هرچه می ساختم، برگرفته از موسیقی سرزمین خودم بود، اما جوانان امروز تکیه خود را بر موسیقی فرنگی صرف می دهند و از آن موسیقی الهام می گیرند. وقتی من به عباس مهرپویا یا آرتوش نگاه می کردم و می دیدم که آن ها هم همین راه را رفته اند و موفق شده اند، تلاشم را معطوف به بهره گیری از این روش اما مبتنی بر سلیقه خاص خودم می کردم.
درست است که موسیقی پاپ جهانی است، اما وقتی کلام فارسی روی یک ملودی پاپ گذاشته می شود، آن ملودی رنگ و بوی ایرانی می گیرد چرا که ادبیات ما دارای مفاهیم عمیق و غنای بالایی است. من همیشه به جوانان علاقه مند توصیه کرده ام که شخصیت خود و شخصیت کارشان را حفظ کنند. اینکه از یک ملودی فرنگی الهام بگیریم و فضای فارسی به آن بدهیم هنر نیست؛ موسیقی ما و شعر ما بسیار غنی است. وقتی غزلیات مرحوم منزوی را می خوانم، با مفاهیم تازه یی مواجه می شوم که انگیزه ملودی می دهند. پس در یک نتیجه گیری کلی باید گفت که غنای بالای شعر و ادبیات فارسی و همچنین وسعت فضای موسیقی ایرانی، مهم ترین مولفه های موسیقی پاپ دهه 50 به شمار می روند. در واقع فضای موسیقی پاپ در دهه 50 خورشیدی، بر اساس حوادثی که در سطح جهان رخ می داد، پیش می رفت؛ مثلا سازبندی ها نسبت به ترکیبی که در دهه 60 میلادی بود (درام، پیانو، ویولن) به سمت ترکیب جدیدی رسید (گیتار، به یس، الکتریک و سازهای بادی). یعنی از فضای مثلا سیناترا به فضای راک اند رول تغییر فضا داد. اتفاقا من در همان سال 52 آهنگی به نام «گوهر یکدانه» روی یکی از غزل های مشهور حافظ ساختم. در این آهنگ من از عود استفاده کردم چرا، برای اینکه تلفیقی از سازهای مدرن و سازهای ایرانی ایجاد کنم تا اثر لذت بخش شود.

تورج شعبانخوانی

یکی از نکات قابل توجه در آهنگ های شما، به ویژه آهنگ هایی که خودتان اجرا کرده اید، فضای ملایمی است که در بسیاری از آهنگ ها بر این فضا اصرار داشته اید؛ این ملایمت از کجا ریشه می گیرد؟
از روحیه شرقی. ما شرقی ها انسان های ملایم، بااحساس و رقیقی هستیم؛ بنابر این، ملودی هایی هم که می سازیم بر همین مبنا استوار است؛ یعنی دارای مفاهیم عمیقی است که در یک آن انسان را به تفکر وا می دارد. اصلا حضور سازهایی مثل ویولنسل در بسیاری از آهنگ های من، نماد همین روحیه تفکر حزین شرقی است.

در همان دهه پنجاه موجی تحت عنوان اعتراض و انتقاد به وجود آمد و بسیاری از چهره های موسیقی پاپ درگیر این موج شدند، اما شما خود را از این جریان کنار کشیدید.
من با این روش مخالفم که مثلا کسی که در رشته مهندسی تحصیل کرده، خود را وارد سیاست کند. سیاست در تخصص افراد سیاستمدار است. وقتی پای موسیقی به میان می آید، من به عنوان موسیقیدان سعی می کنم کنه اندیشه ام را با ملودی بیان کنم. عده یی از دوستان ما به خاطر شهرت و مسائلی از این قبیل، خود را وارد سیاست کردند.

با نگاهی دقیق درباره کلام در موسیقی پاپ دهه پنجاه و در مقایسه با کلامی که در دهه های پیش از پنجاه روی آهنگ های پاپ گفته می شد، به پیوند تقریبی شعر و موسیقی از نظر محتوا می رسیم. ریشه ایجاد این پیوند را باید در کجا جست وجو کرد؟
اصولا کسانی که شناخت کامل درباره شعر و ادبیات فارسی داشتند، در مقام آهنگساز اثری قابل قبول که پیوند احساس کلام با نت ها را ایجاد می کرد، خلق می کردند. پرواضح است که ریشه این پیوند در اشراف کامل موسیقیدان به شعر فارسی است. ترانه سرایانی که کلامشان روی یک آهنگ، خوب می نشست نیز با موسیقی آشنایی نسبی داشتند. در واقع این پیوند میان ترانه ساز و ترانه سرا متقابل بود.

عده یی از منتقدان و تعقیب کنندگان موسیقی پاپ معتقدند که ترانه های پاپ دهه 50 با ظهور ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری دگرگون شد.
این ادعا کاملا بجاست. یادم هست که شهیار ترانه یی گفته بود که با این مطلع شروع می شد: «اگه سبزم، اگه جنگل، اگه ماهم اگه دریا... » بسیار زیباست! کسی نمی تواند منکر زیبایی این ترانه شود. خب، این ترانه از کجا سرچشمه گرفته است؟ از بزرگمردی مثل مولانا، نه از کسی که ذره یی آشنایی با ادبیات ایران ندارد! وجود این ذهنیت، وجه تمایز این ترانه سرایان با دیگران است. به همین علت ایرج و شهیار از نظر بسیاری از منتقدان، ترانه موسیقی پاپ را در دهه 50 متحول کردند. خود من چون عموما؛ با فرهاد شیبانی کار می کردم، فرصت مناسبی برای استفاده از ایرج یا شهیار را پیدا نکردم؛ چون هم من پرکار بودم و هم آن ها درگیر کارهای خود بودند.

اصولا تنظیم آهنگ و تنظیم کننده در موسیقی پاپ آن روزگار چه جایگاهی داشت؟
خیلی مهم بود؛ به اندازه آهنگسازی. شما بهترین ملودی را در اختیار یک تنظیم کننده ضعیف قرار بده، ساختار ملودی از بین می رود؛ عکس این موضوع هم صادق است، اگر ملودی ضعیفی در اختیار تنظیم کننده قوی قرار بگیرد، آن ملودی دگرگون می شود. این دو لازم و ملزوم همدیگر هستند. درباره شعر نیز چنین است. این سه رکن (ملودی، شعر و تنظیم) باید در کنار هم قرار بگیرند.

سوالی که در طول این سال ها ذهن هر شنونده حرفه یی را به خود مشغول داشته، این بود که با وجودی که فعالیت های موسیقیدان ها در آن روزگار بسیار بالا بود و آثار ماندگاری را تولید کردند، چرا نتوانستیم در سطوح بین المللی و جهانی ظاهر شویم؟
لازمه جهانی شدن، حضور در فستیوال های جهانی است. متاسفانه هنرمندان ما در آن سطح نبودند؛ البته برخی از این هنرمندان در فستیوال هایی مثل تونس شرکت کرده بودند، اما به طور کلی به آن درجه از دانش و اجرا نرسیده بودند که در این جشنواره ها حضور یابند.

شاید در مقابل موسیقی روز آن روزگار، هنوز دارای ضعف بودیم؛ مثلا با وجود جذاب بودن ملودی ها، اتفاق خاصی در حوزه نوازندگی نیفتاده بود یا سولوی خاصی اجرا نشده بود یا حتی در بحث صدابرداری نسبت به اتفاقاتی که در اروپا و امریکا رخ می داد، ضعف داشتیم. به تعبیر امروزی، بسته قابل قبولی ارائه نکرده بودیم و در واقع، ویترین خوبی نبودیم.
موسیقی پاپ، یک گونه موسیقایی جهانی است و متعلق به کشور خاصی نیست، بنابر این ما هم نمی توانستیم از آن ها پیشی بگیریم.

اما کشوری مثل هند توانست به درجاتی برسد.
برای اینکه زبان بین المللی آن ها انگلیسی است.

اما نمونه هایی هم به زبان هندی تولید کرده اند که جهانی شده یا در همان روزگار، راویشانکار با ظهور خود، تحولی در سطح جهانی ایجاد کرد.
خب این به خود نوازنده و میزان دانش او در حوزه تخصصی کارش و آگاهی به اوضاع روز بر می گردد. مساله دیگری که در ایران پیشرفت را با کندی مواجه کرده بود، ظهور اندیشه تجاری و تجارت از راه موسیقی بود. شرکت های تولیدکننده در آن دوران، نسبت به آهنگسازان و خوانندگان اجحاف می کردند. مثلا زمانی که من در کار خودم حرفه یی شده بودم، برای هر ملودی هفت هزار تومان دریافت می کردم. به طور کلی تولید و پخش موسیقی در آن دوران، به نوعی مافیایی شده بود؛ به همین علت ما بسته بندی درستی ارائه نکردیم و خود ما هم از این اتفاقات رنج می بردیم.

از موسیقی پاپ دیروز گفتیم، موسیقی پاپ امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟
ما جوانان خوشفکر کم نداریم. من معتقدم که خود من و امثال من، باید گیوه ها را هم بکشیم و این جوانان را تربیت کنیم. باید روحیه گذشت را در این نسل تقویت کنیم و بیاموزیم به سراغ مادیات نروند. امروز آثار قابل قبول خوبی تولید می شود. مثلا گروه 7 یکی از این نمونه هاست. ممکن است که برخی منتقدان اظهار کنند که این گروه ها اسیر بازار شده اند؛ اگر این نکته صحیح باشد، باید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تمهیداتی برای ایجاد بستر مناسب برای اجرای کنسرت های بیشتر و تولید آثار فراوان بیندیشد. من معتقدم خوانندگان جوانی که اساس کار خود را بر محور تحریر ایرانی متمرکز کرده اند، بسیار موفق تر از کسانی عمل کرده اند که موسیقی به اصطلاح تینیجری تولید می کنند. مثلا احسان خواجه امیری یکی از نمونه های قابل قبول نسل امروز است که تحریر ایرانی را محور اصلی آثار خود قرار داده است.

به عقیده شما برای پر کردن همان خلأ که در گروه سنی تینیجر ایجاد هیجان می کند، چه باید کرد؟

بهترین راه این است که موسیقیدان های جوان از غربگرایی بپرهیزند. از طرفی، ما با یک بدشانسی هم مواجه شده ایم؛ بخشی از نسل امروز، در کشورهای غربی متولد شده اند و طبعا فضای موسیقی غرب را پذیرفته اند. با گسترش شبکه های ماهواره یی، فرصت برای ارائه آثار این افراد فراهم تر شده است و همین امر باعث شده است که موسیقی متاثر از غرب، به وسیله ایرانیان متولد شده و تربیت یافته در غرب، به نسل داخل ایران تزریق شود. در اینجا وظیفه ما است که جلوی این هجمه عظیم را بگیریم؛ البته به این شرط که دولت اسباب راحتی و آسایش نسبی را فراهم کند و فرصت های تولید و عرضه آثار متنوع موسیقی را برای نسل های مختلف ایجاد کند. همه ما باید دلمان برای شعر ایرانی و موسیقی ایرانی بسوزد.

هیچ نظری موجود نیست: