اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما خاطرات بسیاری
از روزهای پرشور سینمای ایران در ذهن دارد.
روزهایی که مردم از هشت صبح در انتظار بلیت می
ایستادند تا شاید بتوانند 10 شب به تماشای فیلم دلخواهشان بنشینند و در آن دوره خوردن
تنقلات در سینماها رایج بود. او به خاطر دارد، کیمیایی بعد از اکران قیصر گفته است:
تخمه ای که در فیلم قیصر فروخته شد با فروش کل سینمای ایران برابر بود.
بسیاری از سینماگران قدیمی اکبر آسیا را می شناسند؛
آپاراتچی قدیمی سینما که روزگاری عشقش نمایش فیلم برای مردم بود و حالا میان انبوه
مغازه های ساختمان آلومینیوم در دفتر خدمات فیلمبرداری اش تمام روز خود را سپری می
کند. ساختمانی که در گذشته تعداد زیادی از کمپانی های فیلمسازی خارجی در آن جا شعبه
داشتند و امروز جای آنها را دفاتر تعمیر دوربین و وسایل برقی گرفته است.
اکبر رستم زاده سال 1348 با آپارات سینما رکس پا
به عرصه دنیای آپارات و سینما گذاشت و اندکی بعد به خواست خانواده اش و به دلیل محیط
نامناسب اطراف سینما رکس، راهی سینما آسیا شد. می گوید الگویش محمد علی فردین بوده
اما علاقه چندانی به تماشای فیلم نداشته و ندارد و با آموختن رشته الکترونیک خود را
از مرگ شغلی که در این دوره گریبان آپاراتچی ها را گرفته، نجات داده است. وی از 33
سال کار در سینما آسیا خاطرات فراوانی به خاطر دارد که شنیدن این خاطرات در روز ملی
سینما برای علاقمندان خالی از لطف نیست.
آقای رستم زاده چرا کار در سینما و شغل آپارات
را انتخاب کردید؟
پدر من آپاراتچی سینما بود و به همین دلیل در سن
6 سالگی برای اولین بار دنیای سینما را تجربه کردم. در آن دوره آپاراتچی ها جایگاه
خوبی میان مردم داشتند و من هم به کار با آپارات علاقه داشتم. پدرم با ورود من به سینما
مخالف بود و خودش پس از مدتی بنا به دلایلی کار با آپارات را رها کرد اما از آن جایی
که من علاقه زیادی برای نمایش فیلم برای مردم داشتم از سال 48 کار با آپارات را شروع
کردم و در سینما ماندم.
آپارات ها در آن دوره زغالی بودند و کار با آن
ها بسیار سخت و حساس بود. باید تمام مدت مراقب بودیم تا زغال تمام نشود و یا فاصله
میان دو شمع زغالی آپارات کم نشود. ساعت کار سینما از 8 صبح تا 11 شب بود و آپاراتچی
فرصت کوچکترین استراحتی نداشت. در همان سال ها بود که از آقای فردین که صاحب سینما
آسیا بود، خواستم تا اجازه بدهد شیفتی کار کنیم. فردین گفت اگر مشکلی برای نمایش فیلم
در سینما ایجاد نشود، اشکالی ندارد.
من و فرد دیگری که تا پیش از آن هر دو پای آپارات
می نشستیم ساعت ها را بین خود تقسیم کردیم و به این شکل برای اولین بار شیفت بندی برای
آپاراتچی ها ایجاد شد. همین شیفت بندی هم بود که زندگی من را تغییر داد و فرصتی پیدا
کردم تا در سال 1355 در رشته الکترومکانیک مدرک فنی و حرفه ای بگیرم و وارد عرصه تعمیر
آپارات و تامین تجهیزات برای فیلمبرداری شوم.
به همین دلیل محمد علی فردین الگوی شما در زندگی
شد؟
فردین
بسیار با اخلاق بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم در پشت صحنه فیلمی کار می کردیم و تهیه
کننده فیلم در خرج برای عوامل پشت صحنه بسیار خسیس بود. روزی فردین که در آن فیلم بازی
می کرد از در وارد شد و دید هر سه نفر از ما یک کاسه آبگوشت داریم و با هم مشغول خوردن
غذا هستیم. تهیه کننده برای او کباب سفارش داد. فردین اعتراض کرد و گفت یا برای من
هم از غذایی که عوامل می خورند، بیاورید و یا برای آن ها هم کباب سفارش دهید. همیشه
مردم را دوست داشت و در دوره ای که در سینما "آسیا" کار می کردم کمک های
زیادی به من کرد که هیچ وقت فراموش نمی کنم.
گفتید که در آن زمان آپاراتچی ها احترام زیادی
بین مردم داشتند. این احترام به چه دلیل شکل گرفته بود؟
مردم علاقه زیادی به سینما داشتند و فکر می کردند
کسی که باعث نقش بستن فیلم ها روی پرده سینما می شود، مسلما فرد جالبی است. به همین
دلیل وقتی در خیابان راه می رفتیم و کسی می فهمید ما آپاراتچی سینما هستیم شروع می
کردند به پرسیدن سوال های مختلف در مورد فیلم ها. همیشه هم به ما اصرار داشتند تا برایشان
بلیت تهیه کنیم چرا که باید ساعت ها در صف خرید بلیت می ماندند تا بتوانند یک فیلم
تماشا کنند. در آن سال ها فردی به نام نندو از اهالی هندوستان شریک محمد علی فردین
بود. به خواست نندو آپارات کوچکی را که خریده بودم شب ها به خانه اش می بردم و برایشان
فیلم های هندی جدیدی را که از هندوستان می آورد، نمایش می دادم. فردین و گاهی سینماگران
دیگر می آمدند و نندو برایشان فیلم را ترجمه می کرد در همین نمایش خصوصی بود که در
مورد اکران کردن فیلم ها در سینماها تصمیم می گرفتند. اما پیش از نمایش نمونه ای مشابه
با آن فیلم را در ایران می ساختند و نمایش می دادند بعد از آن فیلم هندی نمایش داده
می شد. مردم هم فکر می کردند که سینمای هند از فیلم های ایرانی کپی برداری می کند،
غافل از این که برعکس بود.
با توجه به امکانات آن زمان ساخت فیلم در دهه
50 کار دشواری بوده است؟
در آن زمان فیلم ها همه سیاه و سفید بودند و برای
فیلمبرداری نیاز به نور فراوان بود. آرک سینمایی به شکل امروزی وجود نداشت. پنج نفر
به سختی می توانستند یک آرک را که با زغال نور تولید می کرد، تکان دهند. به همین دلیل
بیشتر فیلم ها در روز فیلمبرداری می شد. بسیاری از فیلمسازان مانند عباس کسایی اگر
سناریویی داشتند که باید در شب فیلمبرداری می شد به دلیل نبود امکانات در روز آن را
می ساختند.
مردم به غیر از خرید بلیت چه درخواست هایی از یک
آپاراتچی سینما داشتند؟
آن هایی که عشق فیلم داشتند در آن زمان حاضر بودند
پنج تا ده هزار تومان که در آن دوره پول زیادی محسوب می شد و حقوق ما صد تومان بیشتر
نبود، پرداخت کنند تا یک متر از نگاتیوهای یک فیلم را که بیشتر مربوط به کلوزآپ های
یک بازیگر بود داشته باشند. این نگاتیوها را در آلبوم های جفتی می چسباندند و بسیار
گران خرید و فروش می شد.
لطمه ای به فیلم وارد نمی شد؟
بریده شدن چند سانت از یک فیلمی که 24 فریم بود،
تاثیری نداشت. تنها یک ایراد داشت مثلا اوایل فیلم سنگام بازیگرانش از جمله راج کاپور
در نماهایی از فیلم با صورت های درشت حضور داشتند اما در ادامه با بریدن های بی شمار
گویی این بازیگران با دوربین بیگانه می شدند و نمایی از نزدیک به آن ها اختصاص نداشت
چرا که بخش های مربوط به این نماها توسط آپاراتچی ها فروخته شده بود.
یک بار فردی به نام عباس پیش من آمد که حاضر بود
حقوق 15 روزم را پرداخت کند تا ده ثانیه از فیلم آپاچی را داشته باشد اما من قبول نکردم.
آن زمان که سی دی و دی وی دی نبود، مردم دلشان به این فیلم های بریده شده در آلبوم
های جفتی خوش بود. بعضی ها هم به من التماس می کردند که آن ها را پیش فردین ببرم تا
عکس بگیرند من هم گاهی به عنوان یکی از خویشاوندانم آن ها را به فردین معرفی می کردم
تا بتوانند یک عکس بگیرند البته برای این کار پول هم به من می دادند. یک روز فردین
به من گفت تو مگر چند تا فامیل داری؟ خندیدم و برایش تعریف کردم و گفتم از این به بعد
پولی را که می گیرم تقسیم می کنیم. خندید و حرفی نزد.
پس یک آپاراتچی درآمدهای زیادی داشت. علاوه بر
درخواست های خنده دار، درخواست های عجیب هم در میان بود؟
در سال 55 که رشته الکترونیک می خواندم، همکلاسی
و دوستی داشتم به نام شاه محمدی که خیلی خوب با الکترونیک آشنا بود و به همین دلیل
پیشرفت کرد و رییس شرکت سونی شد. در آن زمان تلویزیون ها همه سیاه و سفید بود و ویدیوهایی
تازه به کشور وارد شده بود به نام گراندیک که نمونه ای از آن را برای موزه سینما نگه
داشته ام. این ویدیو شبیه به آجر بود. در همان دوره شرکت سونی یک تلویزیون رنگی وارد
ایران کرده بود و از آن جایی که فرستنده های ایران تصاویرشان سیاه و سفید بود این تلویزیون
قابلیت پخش برنامه های شبکه های ایران را نداشت به همین دلیل از آن ویدیو گراندیک برای
نمایش فیلم در این تلویزیون استفاده می شد.
مردم بسیاری با تعجب ساعت ها به تماشای فیلم های
آمریکایی از این تلویزیون جلوی مغازه می ایستادند. شاه محمدی به من پیشنهاد داد تا
برای فردی که می شناخت در مکانی فیلم نمایش دهم. در آن زمان من که آپارات داشتم برای
انجمن هایی چون شرکت نفت فیلم نمایش می دادم و معمولا این فیلم ها را از احمد جورقانیان
می گرفتم. در این گونه نمایش ها، به عنوان مثال هزار تومان جهت کرایه فیلم و هزار تومان
برای پخش فیلم توسط آپارات دریافت می کردیم. به خواست فردی به نام علی که در فیلم «می
خواهم زنده بمانم» دستیار کارگردان ایرج قادری بود، رفتم تا فیلم نمایش دهم. وارد ساختمان
که شدم خبری از صندلی و تماشاگر نبود با تعجب و به خواست مرد فیلم «گنج قارون» را نمایش
دادم و اجاره بها را گرفتم. روز بعد هم خبری از تماشاگر نبود. روز سوم «قیصر» را نمایش
دادم و به او گفتم مگر پول شما اضافه است که فیلم را برای سالن خالی نمایش می دهید.
همان روز به من توضیح داد که فیلم ها را با دوربینی سیاه و سفید ضبط می کند و به مشتری
هایی که «ویدیو گراندیک» دارند می فروشد.
جالب این که در آن زمان تنقلات زیادی در سینماها
فروخته می شد و مسوولان بوفه سینماها حاضر بودند مبلغی به آپاراتچی پرداخت کنند تا
وقفه ای در پخش فریم بعدی داشته باشد. در این زمان وارد سینما می شدند و نوشابه و تنقلات
می فروختند. بعد از پایان اکران فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی می گفت: تخمه ای که موقع
اکران فیلم قیصر در سینما شکسته شد به اندازه فروش کل سینمای ایران بود.
البته فکر می کنم آپاراتچی ها نگرانی های بسیاری
هم داشتند مثل نرسیدن یک حلقه از فیلم درست وسط اکران؟
بله. در آن زمان هم مثل حالا نگاتیو گران بود و
برای صرفه جویی راهی را پیدا کرده بودند به نام فیلم بری به این معنی که سینماهایی
که در محدوده نزدیک هم بودند با نیم ساعت تفاوت در پخش فیلم هایشان، یک نسخه از فیلم
را اکران می کردند به این شکل که سینما کاپری یا همان بهمن اگر سانس 9.30 بود سینما
آسیا ساعت 10 و سینما حافظ ساعت 10.30 نمایش فیلمشان را شروع می کردند وقتی پخش حلقه
اول در سینما کاپری تمام می شد یک موتورسوار یا چرخی این فیلم را به سینمای دوم می
رساند و به همین ترتیب یک کپی فیلم در میان سه سینما تا شب جابه جا می شد.
سه نفر کار فیلم بری را برعهده داشتند؛ یکی سید
عزیز بود که در خیابان استخر موتورسازی داشت و کسانی که موتور نداشتند به آن ها موتور
اجاره می داد تا فیلم ها را جابه جا کنند و پول کمتری دریافت می کردند. آن هایی هم
که موتور داشتند پول بیشتری به دست می آوردند. حسن چرخی کسی بود که پول نداشت موتور
تهیه کند و یک چرخ خریده بود و فیلم ها را با آن جا به جا می کرد.
سه سینما فیلم «سنگام» را نمایش می دادند سینمای
آسیا و دو سینمای دیگر. یک روز زمستانی که باران تندی می بارید حسن چرخی لیز خورد و
حلقه دوم فیلم در جوی آب خیس شد. ما در سینما آسیا حلقه اول را نشان دادیم و حسن چرخی
نیامد. مردم سوت می زدند و از حلقه دوم خبری نبود. وقتی فیلم را آورد قابل استفاده
نبود و سه سینما برای چند روز تعطیل شدند. از آن زمان به بعد حسن چرخی فیلم بری را
رها کرد. البته تا همین اواخر هم فیلم بری وجود داشت. یادم هست که نسخه ای از فیلم
«کلاه قرمزی و بچه ننه» به دلیل خراب شدن پخش دیجیتال سینما ملت میان این سینما و حافظ
جا به جا می شد. دستگاه های دیجیتال یک مزیت بد دارد. اگر اواسط اکران برق سالن قطع
می شود فیلم از ابتدا نمایش داده می شود و نمی توان آن را از جایی که فیلم قطع شده
نمایش داد.
این همه علاقه به سینما چرا به یکباره از بین رفت
و آپاراتچی ها کم کم فراموش شدند؟
سینما به نظر من شبیه حمام است. در دوران بچگی
ما صبح زود به حمام می رفتیم تا یک کمد خالی برای پدرمان نگه داریم تا او به حمام بیاید.
اما از زمانی که حمام به خانه مردم راه یافت کسی نیاز به حمام عمومی نداشت. سینما هم
با همین مشکل مواجه شد. مردمی که چندین ساعت برای دریافت چند بلیت در صف می ماندند
با ظهور سی دی و راه یافتن فیلم به خانه هایشان نیازی به سینما احساس نمی کنند.
چه کسی فکر می کرد که کمپانی های ساخت نگاتیو همه
جمع شوند و دیجیتال جایگزین نگاتیو شود. هیچ کس به این نکته فکر نمی کند که اگر نگاتیو
نبود هیچ کس چارلی چاپلین را نمی شناخت و بسیاری از فیلم ها در همان سال های اولیه
ساخت نابود می شدند چرا که هنوز هم نگاتیو بهترین راه برای ثبت یک فیلم و ماندگار شدن
آن است اما در سال های اخیر به دلیل گرانی و کمبود پوزتیو سینماها به ویژه در شهرستان
ها رو به تعطیلی هستند و همین مسئله در کنار ورود دیجیتال باعث بیکار شدن بسیاری از
آپاراتچی ها شده است.
من هم اگر در دوره نوجوانی به فکر شغل دیگری نبودم
شاید الان مثل سیف الله و علی اسقاطی کنار خیابان می مردم و یا دیوانه می شدم. متاسفانه
هر چه سانسور بیشتر باشد مردم از سینما دورتر می شوند و توجه شان به ماهواره و فیلم
های غیرمجاز بیشتر جلب خواهد شد. در آن دوره فیلم هایی مثل «قیصر» یا «سنگام» را
50 بار و در سانس های مختلف نمایش می دادیم اما در شرایط فعلی نمی توان یک فیلم را
بیش از یک بار در سینما نمایش داد چرا که کسی برای تماشای آن در دومین اکران نمی رود.
گفتگو: مهر / سمانه فراهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر