مهر - محمدحسین
لواسانی: حسن ناهید نی نواز شاخص که در بیش از چهار دهه فعالیتش با بسیاری از بزرگان
همکاری کرده است، معتقدست فرامرز پایور نزدیک ترین استاد و دوستش بوده و همیشه جای
او خالی است.
سنت دید و بازدید
نوروزی گرچه این روزها و در زندگی و مدرن و شلوغ شهری به شور و هیاهیوی گذشته نیست
ولی هنوز هم به رسم ادب باید به دیدار بزرگان و موسقیدان رفت. امسال در گروه فرهنگ
و هنر خبرگزاری مهر تصمیم گرفتیم که به یمن نوروز و نو شدن سال دیداری با اهالی فرهنگ
و هنر داشته باشیم که روزی را مهمان اصغر شاهوردی صدابردار سینما و خانواده اش شدیم.
وی سال ها پیش بر اثر سانحه تصادف دچار خونریزی مغزی شد و حال مدت هاست که خانه نشین
شده و همسرش از وی مراقبت می کند.
و اما در حوزه
هنر موسیقی نیز بر خود واجب دیدیم که ادای احترامی به حسن ناهید نوازنده ماهر نی و
از استادان و پیشکسوتان موسیقی داشته باشیم و ساعتی را مهمان وی باشیم. حسن ناهید در
سابقه بیش از چهار دهه فعالیت هنری خود با بزرگان موسیقی چون روح الله خالقی، علی تجويدی،
جلیل شهناز، محمدرضا شجریان، حسین قوامی، عبدالوهاب شهیدی، حسین تهرانی، مرتضی حنانه،
حبيب الله بديعي، فرهاد فخرالديني، فرامرز پایور و ... همکاری داشته و ضمن نوازندگی
نی در ارکسترهای بزرگ و معتبر ایرانی در اجراهای معتبر جهانی نیز حضور داشته است.
بعد از رسیدن
به یکی از کوچه های شبنم زده شرق پایتخت، مهمان این نوازنده نی می شویم. حسن ناهید
با همه کسالت و سکته پشت سر گذاشته با روی باز و شوق به استقبالمان می آید و هم صحبت
ما می شود تا ضمن مرور خاطراتش، از آغاز هنرجویی در محضر حسن کسایی و خاطراتی از فرامرز
پایور و وضعیت امروز موسیقی بگوید.
صحبت خود با حسن
ناهید را از حال و هوای این روزهای او آغاز می کنیم ولی خود او بیشتر تمایل دارد مروری
بر گذشته های دور داشته باشد و چگونه نی نواز شدنش، سرآغازی بر حرف هایش باشد.
ناهید، شروع فراگیری
ساز نی را از سن 10 سالگی و بسیار اتفاقی می خواند و می گوید: یک روز به شکل تصادفی
صدای نی حسن کسایی به گوشم خورد و پس از آن شیفته این ساز شدم. در آن زمان نیز تنها
نوازنده نی، استاد حسن کسایی بود و حتی ساز نی در شهری جز اصفهان پیدا نمی شد از آن
رو که نوازنده اش نبود.
وی حرف هایش را
اینگونه ادامه می دهد: به هر حال توانستم یک ساز نی تهیه کنم و از آن فروشنده یاد گرفتم که چطور نی را
باید لای دندان گذاشت. بعد از آن اندک اندک و به طور تجربی خودم تمرین کردم تا اینکه
در 12 سالگی، نامه ای به حسن کسایی نوشتم و او نیز در نهایت محبت و لطف به من پاسخ
داد و از من برای حضور در اصفهان دعوت کرد و نکات لازم را به من گفت.
حسن ناهید در
حالیکه مرور خاطراتش او را به روزهای دور برده است، نگاهش به دور دست خیره می ماند
و دنباله حرف هایش را به حضورش در اردوی رامسر و چگونگی آشنایی با استادی چون حسین
دهلوی می برد و اینگونه توضیح می دهد: در سال 1338 در اردوی رامسر از بین دانش آموزان
کشور برای نوازندگی نی انتخاب شدم و دو ماه با آنها برای اجرا به کشورهایی چون هلند،
بلژیک، ترکیه، ایتالیا، فرانسه، بلغارستان، اتریش و یوگوسلاوی سفر کردم. بعد از آن
به تهران آمدم و با یک انسان پاک طینتی به نام زنده یاد مهدی کمالیان آشنا شدم که نوازنده
سه تار و سازنده این ساز بود و او بنده را با استادان شاخص آن زمان همچون زند ه یاد
نورعلی خان برومند، زنده یاد سلیمان خان امیر قاسمی، زنده یاد حسین هرمزی و زنده یاد
اصغر بهاری آشنا کرد.
این نوازنده پیشکسوت
نی که خاطرات روزهای دور حال و هوای او را تغییر داده است، سخنانش را به روزگاری می
برد که کم کم با نت آشنا شده است و ادامه می دهد: استاد کمالیان یک روز از من پرسید
نت می دانی، گفتم نه. بعد به من گفت بیا ببرمت پیش یک استاد خوب. فقط امیدوارم که قبولت
کند. من را خدمت استاد حسین دهلوی برد. حسین دهلوی آن روزها خیلی سرش شلوغ بود. هم
رئیس هنرستان عالی موسیقی ملی بود هم رهبر ارکستر صبا هم عضو شورای عالی موسیقی اداره
هنرهای زیبا. استاد حسین دهلوی به بنده گفت که من شاگرد خصوصی نمی گیرم اما به شرط
این که قول بدهی خوب کار کنی، قبولت می کنم.
ناهید عاقبتِ
درخواست شاگردشدنش نزد استاد کسایی را اینگونه توصیف کرد: بعد از سه ماه که استاد با
من کار کرد، بنده را به زنده یاد نصرت الله گلپایگانی در اداره هنرهای زیبا برای عضویت
در یک ارکستر بزرگ معرفی کرد. در آن ارکستر بزرگ استادانی چون هوشنگ ظریف، محمد اسماعیلی
و بسیاری دیگر حضور داشتند. متاسفانه عمر کاری من با این ارکستر کم بود چون که زنده
یاد گلپایگانی که برای درمان زیر تیغ جراحی رفت، فوت کرد.
او ادامه مسیر
موسیقایی خود و حضور در ارکستر یاد شده را اینطور شرح می دهد: بعد از آن زنده یاد مفتاح
رهبری ارکستر را دست گرفت که ضمن آن در رادیو هم ارکستر درویش را داشت که برای حضور
در آن ار کستر نیز از من دعوت کرد و مرا به زنده
یاد روح الله خالقی معرفی کرد. آن روزها چون برای اولین بار برای انگشت گذاری
روی نی شیوه خاصی را ایجاد کرده بودم که هر نوازنده نی بتواند از روی نت بزند و نه
گوشی، به همین دلیل در حالی که دستمزد همه افراد جلسه ای 70 تومان بود، به من جلسه
ای 100 تومان می دادند. به هرحال به ارکستر رادیو رفتم و بعد از آن به ارکستر گلها
و ارکستر نوایی از ارکستر ملی که استاد اسدالله ملک رهبر آن بود. بعد از آن فرامرز
پایور آمد که بیش از 30 سال در اداره هنرهای زیبا در خدمت او بودم.
در ادامه گفتگو
با حسن ناهید از او می خواهیم تا بیشتر برای ما از فرامرز پایور و کار با او بگوید
که ناهید نیز اینچنین شرح ماجرا می کند: بیش از 30 سال با فرامرز پایور در اداره هنرهای
زیبا که بعدا وزارت فرهنگ و هنر شد و بعد از آن نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کار
کردم. البته در این بین در ارکسترهای تلویزیون هم مشغول فعالیت بودم و در هنرستان عالی
موسیقی و بعدها نیز در دانشگاه هنر تدریس می کردم. همچنین کنسرت های متعددی هم با گروه
ها و اساتید متعددی در سایر نقاط جهان برگزار کردم.
این نوازنده نی
تاثیر پایور بر زندگی اش را فراتر از موضوع هنر می داند. به گفته خودش زندگی اش پر
است از خاطراتی با فرامرز پایور و در واقع او معلم اصلی اش بوده است. مکثی می کند و
حرف هایش را ادامه می دهد: او نه تنها معلم موسیقی بلکه معلم اخلاق من هم بود. پایور
دارای دو خصلت اخلاقی بسیار خوب بود. یک، وقت شناسی و دیگر پشت کار و پر کاری او. در
این بیش از 30 سال همکاری با فرامرز پایور خیلی راحت می گویم که او حتی در مجموع
30 سال 20 دقیقه تاخیر هم نداشت. حتی یک دقیقه تاخیر هم از نگاه او خطای بزرگی به شمار
می رفت.
ناهید درمورد
پر کاری فرامرز پایور نیز می گوید: ما تمام کارهای زنده یاد وزیری، زنده یاد مختاری،
زنده یاد خالقی و زنده یاد صبا وهمچنین آثار متعددی از ساخته های خود پایور را نیز
ضبط کردیم. سرآخر هم سکته مغزی، فرامرز پایور را خانه نشین کرد. سکته ای که به اعتقاد
بنده ضربه بزرگی به موسیقی ایران وارد کرد و چه بسا اگر زنده یاد فرامرز پایور دچار
این حادثه نمی شد بسیار بیش از این ها می توانست برای موسیقی موثر باشد.
ناهید ضمن تاکید
بر این که همه زندگی من سرشار از خاطراتی با فرامرز پایور است، در ادامه از یکی از
این خاطرات می گوید: یادم هست برای اجرایی به "دیوون"، شهری در فرانسه سفر
کرده بودیم. شهری که فاصله آن با ژنو سوئیس تنها 10 دقیقه است. در آن کنسرت عبدالوهاب
شهیدی خواننده بود و شعری با این مضمون در دشتی می خواند که گردش چرخ به کامم کردی....،
اما شهیدی هنگام اجرا شعر را فراموش کرد که من پشت سرش بودم و به او گفتم، گردش چرخ،
گردش چرخ که بعد او شعر را به یاد آورد و خواند. اما از آن موقع به بعد تا مدت ها هر
گاه شهیدی را می دیدیم به او می گفتیم گردش چرخ، گردش چرخ.
او درباره ارتباط
اعضای گروه با یکدیگر می گوید: ما در خلال سال شاید بیش از این که خانواده مان را ببینیم
اعضای ارکستر را می دیدیم و همه ما با هم درست مثل یک خانواده بودیم. استاد پایور هم
از همه نظر نمونه بود. یا کاری را انتخاب نمی کرد یا اگر انتخاب می کرد آن را به بهترین
شکل به اجرا می گذاشت. به عنوان نمونه آلبومی را که یک طرف آن شور بود و طرف دیگرش
ماهور در عرض پنج ساعت درست و بدون اشکال ضبط کردیم که این کار بسیار سخت و غیر ممکن
بود اما ما به سرپرستی فرامرز پایور انجامش دادیم. در ارکستر پایور بعد از ماه ها تمرین
همه با هم اجرا می کردیم و ضمن اجرا از هم الهام هم می گرفتیم. اما در کارهای میکسی
امروزی هیچ احساسی وجود ندارد و انگار که خواننده و نوازندگان نمی توانند احساس خود
را به خوبی به کار القا کنند. ما آنقدر با هم تمرین می کردیم که به قول تلویزیونی ها
با یک برداشت کار را ضبط می کردیم. در حالی که یک ساعت کار را امروزه اگر بخواهند ضبط
کنند شاید دو – سه ماه طول بکشد، اما ما پنج ساعته ضبطش کردیم.
از حسن ناهید
می خواهیم از کم رنگ شدن احساس و همگرایی در ضبط آثار امروزی بیشتر بگوید که حرف هایش
را اینگونه بیان می کند: هر اندازه که تکنولوژی بالاتر برود، چیزهای دیگری مثل احساس
ضعیف تر می شود. آن موقع برای ضبط اثری دست کم سه ماه در کنار هم بودیم و فرامرز پایور
یک دقیقه هم برای استراحت تخفیف نمی داد. مثلا اگر از 9 صبح تمرین داشتیم تا 10:30
دقیقه حتما باید تا ثانیه آخر تمرین می کردیم. من نظیر فرامرز پایور را ندیدم و این
گفته من تنها نیست بلکه تمامی هنرمندانی که با فرامرز پایور کار کردند به این موضوع
اعتراف می کنند.
او درباره حال
و هوای آثار امروزی نیز با بیان این که چندان به این آثار گوش نمی دهم، اظهار می کند:
در کل آثار این دوره هم بد نیست و به هر حال در هر دوره ای هستند افرادی که با استعداد
و مثمر ثمر باشند. اما باز آن استادان روزگار ما هیچ گاه تکرار نمی شوند؛ در حالی که
وجودشان هم بسیار لازم است.
این نوازنده پیشکسوت
نی در مورد موسیقی پاپ نیز می گوید: من چنین عقیده ای ندارم که حتما باید یک نوع موسیقی
خاص را گوش کنم. چون موسیقی خوب، خوب است. حال چه موسیقی اصیل باشد چه جاز و چه پاپ.
اما موسیقی هایی هم متاسفانه امروز شنیده می شود که بیشتر به صحبت کردن شبیه است تا
موسیقی. البته خیلی ها استقبال می کنند اما من که چیزی از کار این ها سر در نیاوردم.
اما در کل دیگر ذوق و حوصله چندانی برای شنیدن موسیقی ندارم، مگر این که چیز خاصی باشد.
در ادامه گفت
و شنود خود با حسن ناهید بعد از پشت سر گذاشتن روزگاران خوش موسیقایی، حال و روز این
روزهایش را جویا می شویم که در این باره نیز می گوید: این روزها بیشتر سرگرم تدریس
هستم. چه تدریس خصوصی و چه تدریس در دانشگاه. همچنین گاهی اوقات به عنوان استاد راهنما
و داور نیز در سایر دانشگاه ها انتخاب می شوم. به لحاظ روحی هم خدا را شکر وضعیتم مناسب
است و با برخی از دوستان قدیمی همچون هوشنگ ظریف و کیوان ساکت در آمد و شد هستم.
وقتی از حسن ناهید
از دیدار و احوال پرسی مسوولان فرهنگی با او می پرسیم، گرچه درابتدا تمایلی برای صحبت
کردن ندارد اما در ادامه، تندیس ها و لوح های تقدیر زیور خانه اش شده را شاهدی بر دیدار
کم و بیش مسوولان با خود می گیرد و می افزاید: اتفاقا همین چند روز پیش هم برای دریافت
بیوگرافی با من تماس گرفتند تا تندیس و مدرک دکترایم را برایم بیاورند. حسن ناهید در
پایان صحبت های خود به مردم پیشنهاد می کند که در ایام نوروز جایی سفر کنند که تا پیش
از این نرفته یا کمتر رفته اند.
کسالت استاد،
ما را از گفت و شنودی بیش از این با او بر حذر می دارد اما در پایان گفتگو، وقتی نی
خود را در دست می گیرد، دو چهره نقش بسته بر آن ما را کنجکاو می کند تا برای دیدن آن
دو، بیشتر به او نزدیک شویم. عکس ها یکی متعلق به خود استاد و دیگری عکسی از زنده یاد
ایرج بسطامی است. درباره راز این نی می پرسیم که استاد به خنده ای بسنده می کند و سازش
را بار دیگر بر دیوار می نشاند.
در پایان و پیش
از خداحافظی از حسن ناهید و رهسپار کردن او به بیرون از منزل برای انداختن چند عکس
در کوچه نمناک از باران عیدی، که با همه کسالت جسم با روی گشاده هم می پذیرد؛ بااینکه
می دانیم استاد چند سالی است که دیگر نی نمی نوازد از او می خواهیم تا اندکی برای ما
در ساز خود بدمد که در پاسخ با لبخندی که پهلو به حسرت و اندوه می زند، می گوید: دو
سال دیر آمدید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر