قدیمی ها -
م. صدر (قسمت ششم): فریدون فرخزاد همیشه عاشق ایفای نقش در یک فیلم سینما یی با
ژانر عشقی بود و به سینما با دید صحنه ای برتر از تلویزیون نگاه می کرد که مخاطبین
خاص خودش را دارد. او می دانست تماشاگران سینما طیف متفاوتی از تماشاگران تلویزیون
را تشکیل می دهند و شاید نقطه اشتراک آنها با توجه به تعداد اندک خانه هایی که تلویزیون
در آنها وجود داشت (در آن زمان) بسیار اندک باشد و الزاماً موفقیت در یکی از آنها
نمی تواند ضمانتی برای موفقیت در دیگری باشد.
او از اولین
روز هایی که میخک نقره ای اش با استقبال عمومی مردم و رسانه ها و دوائر ذیربط دولتی
روبرو شد به این فکر افتاد که به سینما وارد شود و در این زمینه هم بخت خود را بیازماید
ولی متاسفانه نه زمان و نه عوامل فیلم را درست انتخاب نکرد زیرا تجربه آن را نداشت
و فقط با اتکاء به شهرت خود قدم در این راه پر پیچ و خم، گران قیمت و پر دردسر
گذاشت که علی رغم کوشش های بسیار آقای اسماعیل ریاحی کارگردان آن، «دلهای بی آرام» نتوانست به موفقیتی دست یابد.
فریدون به
هنگام آغاز ساخت «دلهای بی آرام» یعنی
زمستان 1349 نه خودش و نه هیچ کس دیگری فکر نمی کرد که این تجربه به شکستی بزرگ
منتهی شود، بلکه همه فکر می کردیم این آغاز موفقیت آمیزی برای فیلم های بعدی او
خواهد شد. البته باید اذعان داشت که او خودش در این شکست هیچ نقشی نداشت و اگر فیلم با تبلیغات زیادی که برایش شد، هزینه خودش را
به سختی درآورد باز هم مرهون وجود او در آن فیلم بود و در غیر این صورت «دلهای بی
آرام» با شکستی به مراتب سنگین تر روبرو می شد. عوامل شکست «دلهای بی آرام» را می
توان چنین بر شمرد:
1 – سینما روهای
فیلمفارسی آن زمان عمدتاً آقایان بودند که بنا به دلایلی که در شماره های قبل به
آنها اشاره شد نه تنها علاقه ای به فریدون فرخزاد نداشتند بلکه حس رقابت، عداوت،
بدبینی، حسادت و... نیز نسبت به او داشتند و لذا اگر سی ریال هم دستی به آنها داده
می شد باز هم به دیدن آن فیلم نمی رفتند.
2 - طبق
قراردادی که با شرکت «یلدیز فیلم» ترکیه بسته شده بود و عکس رنگی که آنها ارسال
نموده بودند قرار بر این بود که خانمی به نام
امل ساین (در آن زمان هنوز امل ساین به ایران نیامده بود و هیچ آشنایی بین
فریدون و او وجود نداشت و کسی هم ایشان را نمی شناخت) که هم از نظر زیبایی و هم قد
و قواره و هم تطبیق تیپیک بودن نقش سینمایی مقابل فریدون به عنوان نقش اول زن فیلم
و فتو ژنیک بودن داشت به طهران آمده در این فیلم نقش آفرینی کند، زیرا قرار بود این
فیلم به طور همزمان در ایران و ترکیه اکران شود. ولی وقتی به مهرآباد رفتیم با کمال
تعجب دیدیم که به جای امل ساین خانمی به نام سحر که از نظر ظاهر هیچ سنخیتی با فریدون
نداشت، زیرا هم کوتاه بود و هم صورت سردی داشت و هم اصولاً هنرپیشه نبود و این می
رفت تا به اصطلاح اولین کار سینمایی او باشد و از طرفی به قول سینمایی ها «نمی
توانست حس بگیرد» را فرستاده بودند ! تلفن هایی به عنوان اعتراض به «یلدیز فیلم»
شد ولی از آنجایی که مبلغ قرارداد قبلاً برای آنها ارسال شده بود ترک ها زیر بار
نرفتند و گفتند این خانم همان کسی است که عکسش را قبلاً فرستاده ایم و فقط موهایش
را رنگ کرده! ما که دیدیم اعتراض فایده ای ندارد و وقت دارد از دست می رود و به زودی
همین سحر هم باید به ترکیه برگردد. لذا با دو دلی فیلمبرداری شروع شد. شروعی که
تقریباً از ابتدا شکستش رقم خورده بود. ولی سحر به هر ترتیبی که بود و با قولی که
مبنی بر اعمال حداکثر تلاشش برای موفقیت فیلم داد بالاخره همه را راضی کرد تا نقش
اول زن این فیلم به او داده شود! ولی در عمل همه دیدیم که این کار از او بر نمی آید.
یا به عبارتی تحت هیچ شرایطی نمی توانست سردی و یخ بودن چهره اش را بالاخص در سکانس
های عشقی و احساسی فیلم زایل نماید.
3 - داستان فیلم
متناسب با ذوق و سلیقه تماشاگران سینمای آن دوران نبود. زیرا تلفیقی از هیجان، سکس،
کتک کاری و سپس آرمیدن در کنار زیبا رویی که همه کوشش ها برای ربودن دل او بوده دیده
نمی شد.
4 - فیلم
اصولاً فاقد صحنه های رقص کاباره ای و سکسی و بی پروا و از این قبیل که باعث فروش
گیشه می شدند بود.
5 - اکران فیلم
دقیقاً مصادف شد با نمایش فیلم «ایوالله» مرحوم نعمت الله آغاسی که در تاریخ
24/06/1350 اکران شد. دل های بی آرام در تاریخ 25/06/ 1350 به نمایش عمومی در آمد.
6 - فیلم «ایوالله»
را هنرمندی هنرپیشگان نامداری مثل خانم لی لی و خانم سیمین غفاری پوشش می داد که
هر کدام از این دو با توجه به زیبایی و مختصات خاصی که داشتند به تنهایی می توانست
باعث فروش هر فیلمی شود، در صورتی که «دلهای
بی آرام» را سحر از ترکیه بازی می کرد که نه تنها کسی او را نمی شناخت بلکه از
خصوصیات استثنایی خانم های لی لی و سیمین غفاری هم در او اثری دیده نمی شد!
7 - تمامی
شانزده سینمای نمایش دهند «دلهای بی آرام» در نزدیکی سینماهایی قرار داشتند که
مشغول اکران فیلم «ایوالله» بودند. مثلاً
سینما کاپری در ضلع شمال شرقی مدان 24 اسفند (انقلاب فعلی) «دلهای بی آرام» را نمایش
می داد و سینما انیورسال در ضلع جنوب غربی همان میدان فیلم «ایوالله» را.
8 - نقش فریدون
در «دلهای بی آرام» تناسبی با کاراکتر و جذابیت ذاتی او نداشت. فریدون نقش مهندس
معدنی را بازی می کرد که به فاصله یک ساعت پس از ورودش از آلمان به طهران عاشق
نامزد برادرش (ایرج قادری) می شود! آن هم زنی که هیچکدام از فاکتورهای عشق و عاشقی
در او دیده نمی شد.
9 - فیلم
مملو بود از صحنه های خشن و تکراری حفاری و خاکبرداری از معدن سنگ آهن و ماشین
آلات مربوطه که با یک داستان عشقی که پایه
فیلم بر مبنای آن استوار بود هیچگونه
همخوانی نداشت.
10 - در
لابراتوار برای چاپ فیلم از فیلتر زرد رنگی استفاده شد که باعث کاهش جذابیت آن شد
و به اصطلاح دیگر نقره ای نبود.
11 - سحر
آنقدر سیگار می کشید که هر بار و برای هر سکانس باید همه منتظر تمام شدن سیگار کشیدن
او می شدیم. این سیگار کشیدن او باعث شد بسیاری از صحنه هایی که احتیاج به تحرک و
دویدن داشت از فیلم حذف شوند. مثلاً در صحنه کنار دریا او باید سی قدم در کنار فریدون
می دوید و ترانه باغ ستاره از فریدون هم روی آن سوار می شد که نتوانست و این صحنه
چهار بار گرفته شد ولی هر بار بعد از چند قدم سحر می ایستاد و شروع به نفس زدن و
سرفه می کرد. نهایتاً هم در مونتاژ فیلم از همین چند قدم استفاده شد (که البته در
فیلم باز هم از فریدون جا می ماند) و مجبور شدند آنرا با حرکت آرام نمایش دهند تا
طولانی تر به نظر آید و لذا ترانه هم به ناچار حذف شد.
12 - فیلم
دارای هیچگونه پرسناژ کمدی نبود که از ارکان اصلی جذابیت همه فیلمفارسی های آن
زمان بود.
به هر جهت
روز دوم اکران بود که همه متوجه شکست سنگین فیلم شدیم و فیلمی که قرار بود حداقل
دو هفته روی پرده شانزده سینما در طهران و سی سینما در شهرستان ها باشد و یک نسخه کامل
آن هم به ترکیه برود می رفت تا علاوه بر شکست مادی باعث از بین رفتن اعتبار نام
فرخزاد نامی که توسط پوران و فروغ فرخزاد تا به اینجا رسیده بود شود و بر کار تلویزیونی
او هم اثر منفی بگذارد. ناگفته نماند که هم در تیتراژ فیلم و هم در تبلیغات
مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی و «به زودی در این سینما» و آنونس فیلم و دیوار کوب های فیلم نام فریدون فرخزاد
قبل از مرحوم ایرج قادری و بسیار بزرگتر از آن قرار گرفت و این به خاطر شهرت بسیار
فریدون در آن زمان بود.
فریدون همه
تلاش خودش را برای جلو گیری از شکست قطعی فیلم
کرد. من جمله همان شب یک آگهی به روزنامه کیهان دادیم که فریدون فرخزاد در
ساعت فلان و در سینما فلان به مدعوین خوش آمد خواهد گفت و به دنبال آن هر روز صبح
در یک سینما و عصر به سینمایی دیگر می رفت
و بدون احساس کسر شأن در ورودی درب سینما بلیط تماشاگران را پاره می کرد و قبل از
شروع فیلم برای دوستدارانش که بیشتر برای دیدن او آمده بودند تا تماشای فیلم عکس امضا می کرد یا با آنان عکس یادگاری می
گرفت و نامه های آنها را قبول می کرد و به من می داد تا بعد سر فرصت به
آنها جواب دهد. این کار او که طبق معمول برای اولین بار در ایران اتفاق می افتاد
باعث شد از روز سوم تعداد زیادی تماشاگر که اکثراً خانم ها بودند برای دیدن خود او
و نه «دلهای بی آرام» به سینما بیایند. حتی بعضی از آنها به جای یک بلیط ده یا بیست
بلیط می خریدند و یکی یکی برای پاره کردن به فریدون می دادند. اما مشکل این بود که
او در آن واحد نمی توانست در شانزده سینما حضور داشته باشد و فقط سالن سینمایی که او در آن بود پر می شد. ولی تمام این مساعی فقط
توانست هزینه های فیلم و تبلیغات سنگین آنرا جبران نماید و نه چیزی بیشتر و همه
عوامل فیلم مخصوصاً آقای ناتائیل زبولانی تهیه کننده فیلم به خاطر همین از فریدون
سپاسگزار بودند.
فریدون
فرخزاد در این فیلم سه ترانه می خواند که اولی بسیار شاد به نام «باغ ستاره» و دومی
بسیار غمگین همراه با اشک واقعی فریدون در کنار ساحل به نام «ساحل غم» و سومی دو
صدایی با صدای جادویی و بهشتی سرکار خانم «عهدیه» است که در استودیو میکس شد.
این شکست
باعث شد که فریدون تا پایان عمر فقط یک بار دیگر پا به عرصه سینما بگذارد و آن در
سال 1363 بود که در فیلم «عشق من وین» که مضمون مذهبی - سیاسی داشت و در آلمان فیلمبرداری
می شد بازی کند.
مرگ آن نیست که در
گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب
تو و خاطر تو محو شوم
۱ نظر:
باتشکر فراوان
بی صبرانه منتظر شماره های بعدی هستم
موفق باشید
ارسال یک نظر